خانه عناوین مطالب تماس با من

مهتاب

مهتاب

پیوندها

  • حضور خلوت انس
  • رزلاله
  • نثر ما
  • هزار و یک روزنه
  • بلاگ نیوز
  • بیلی و من
  • ملاحسنی
  • آونگ خاطره های ما
  • حرفهایی از روی سادگی
  • سعید حاتمی
  • راهیان سپیده
  • یک پزشک
  • ۳۰ ثانیه‌ای
  • نازخاتون
  • دو در دو
  • ف م سخن
  • سیبستان
  • مجید زهری
  • آشپزباشی
  • سیاورشن
  • عبدالقادر بلوچ
  • عمو اروند
  • زمزمه‌های ذهن من
  • رها
  • وبلاگهای به روز شده
  • وحیدو
  • نقطه ته خط
  • فانوس
  • ابطحی
  • روزنامه های ایران
  • نقش جهان
  • نیما نیلیان
  • رضا ناظم
  • صندلی عباس حسین نژاد
  • نگاه
  • سردبیر خودم
  • رهگذر
  • بازنگار
  • آدمیزاد

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • ۱۰ اردیبهشت روز اعتراض همگانی برای خلیج فارس و روزی دیگر!

بایگانی

  • اردیبهشت 1387 3
  • فروردین 1387 1
  • اسفند 1386 4
  • بهمن 1386 3
  • دی 1386 4
  • آذر 1386 5
  • آبان 1386 3
  • مهر 1386 2
  • شهریور 1386 2
  • مرداد 1386 2
  • تیر 1386 7
  • خرداد 1386 8
  • بهمن 1385 1
  • آذر 1385 1
  • خرداد 1385 1
  • اسفند 1384 6
  • بهمن 1384 13
  • دی 1384 14
  • آذر 1384 12
  • آبان 1384 15
  • مهر 1384 9
  • شهریور 1384 12
  • مرداد 1384 16
  • تیر 1384 3
  • خرداد 1384 11
  • اردیبهشت 1384 12
  • فروردین 1384 11
  • اسفند 1383 16
  • بهمن 1383 14
  • دی 1383 14
  • آذر 1383 15
  • آبان 1383 6
  • مهر 1383 2
  • شهریور 1383 7
  • مرداد 1383 7
  • تیر 1383 5
  • خرداد 1383 11
  • اردیبهشت 1383 1
  • آذر 1382 16

آمار : 444094 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • ۱۰ اردیبهشت روز اعتراض همگانی برای خلیج فارس و روزی دیگر! سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 08:05
    شاید محال نیست که بعد از هزار سال روزی غبار ما را آشفته بوی باد در دوردست دشتی از دیده ها نهان بر برگ ارغوانی پیچیده با خزان یا پای جویباری چون اشک ما روان پهلوی یکدیگر بنشاند ...... گفته بودم دوست دارم این شعرو برام روی سنگ مزارم بنویسند. امروز دخترم یه دفترچه پر از نقاشی و کاردستی، به همراه این شعر بعنوان کادوی تولد...
  • اَ شورتکس ِ لقا! یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 14:00
    یادکش بخیر لقا خانم. خودش وقتی می‌خواست از کسی یاد کنه اینجوری می‌گفت. این روزها حسابی یادش می کنم. کلانتر محله‌ی قدیمیمون بود. یه اتاق داشت روی مغازه‌ی صوفی خدابیامرز و از اونجا همه چیو زیر نظر داشت. کی میره؟ کی میاد؟ چه جوری میره؟ با کی میره؟ کافی بود توی ذهنت تصمیم به کاری بگیری. اونوقت می‌دیدی همه محله با آب و تاب...
  • خبر رسانی یا خبر سازی؟ سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 13:13
    اگر از من بخواهند که بین اساتید شیمی نام کسی را بگویم که برازنده‌ی استادی و انسانیت باشد، بی‌تردید نام دکتر پورامینی را می‌آورم. درست است که سخت گیر است اما به همان اندازه مسئولیت را می‌فهمد. دوره دکتری روز امتحان پلیمرهای معدنی من مصادف شد با روز خاکسپاری مادر بزرگم. از همان راه بهشت زهرا یکراست رفتم سر جلسه. دکتر...
  • اجابت دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 09:39
    چشمانت مرا به خود می‌خوانند به میهمانی رقص ستاره ها به تماشای صمیمی‌ترین لحظه ها و لبانت چون دو غنچه بر هم نهاده فرو برده ی راز سر به مهری اند بی انکه خلوت شبانه ام را بر هم ریزند نرم و آرام در گوش دل نجوایی سر داده‌اند و سینه ات وام دار لحظه هایست شگفت که غروب را به تلخی بارها تجربه کرده و اینک در طلوع آتشبازی عشقی...
  • سال نو مبارک چهارشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1386 10:49
    سرسبزترین بهار تقدیم تو باد آواز خوش هزار تقدیم تو باد گویند که لحظه‌ایست روییدن عشق آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد پ.ن: فکر کن اینو دقیقا یه ثانیه بعد از سال تحویل برات sms کردم. خب؟!
  • نوعی دیگر دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 16:45
    وقتی یادت باشد که اولین برادران نوع بشر هابیل و قابیل بودند، تحمل ناجوانمردی‌ها برایت آسانتر می‌شود! اصلا انگار دنیا باید همین‌جوری باشد.
  • ترانه‌های من ( با کمی تاخیر ) یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 08:38
    این اولین بازی وبلاگیه که من توش شرکت می‌کنم. اونم برای اینکه از سوی راوی عزیزم دعوت شدم. راستش از اون که فکر میکردم سخت‌تره چون من با هر آهنگی که بشه اسم آهنگ روش گذاشت، حس می‌گیرم و میرم توی عرش. تا اینکه یه خروس بی‌محل پیدا بشه و منو برگردونه روی فرش! مینوی عزیزدرست میگه که توی هر شرایطی آدم یه جور آهنگ رو می‌طلبه....
  • مدار صفر! سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 21:51
    _ خانم "ف" 32 ساله برای مشکلش به روانشناس مراجعه می کند. ماجرا از این قرار است که خانم "ف" متوجه خیانت همسرش می‌شود و بعد نمی‌دانم برای انتقام یا پر کردن خلاء عاطفی، با مدیر شرکت رابطه برقرار می‌کند. آقای مدیر با وجود داشتن همسر و یک فرزند، به خانم "ف" قول می‌دهد که بزودی کارشان را درست می کند تا با هم به کشور دیگری...
  • اینقدر راحت؟ سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 09:57
    تازه از مطب دکتر اومدم و دارم نگاه به آزمایشهایی که برام نوشته می‌کنم که تلفن زنگ می‌زنه. یکی از دانشجوهای فوق لیسانسمه که فردا امتحان شیمی معدنی پیشرفته داره. _ استاد ترو خدا، من خیلی مشکل دارم. دارم از شوهرم جدا میشم. همش توی دادگاه هستم. نمی‌تونم درس بخونم. _ مشکلتون چیه؟ _ استاد خیلی مفصله. اصلا آدم فهمیده ای...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 11:42
    وقتی مشکلی برات پیش میاد این فقط تو نیستی که داری امتحان میشی. همه‌ی اطرافیان تو توی این امتحان شرکت می‌کنند. توی این وضعیت انگار چراغها رو خاموش کردی و میگی: هر کی میخواد بمونه، هر کی میخواد بره! هر کی داره یه جور امتحان پس میده ...
  • پاچه ور مالیده! دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 16:03
    باور کن بعضی مشکلات فقط راه حل لمپنیسم دارند. دارم میرم یکی از این راهها رو امتحان کنم. آهای نفس کش .....
  • آزمون سخت چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 13:15
    کادو کردن هدیه تولد یک عزیز، تردید انتخاب شاخه‌های رز و رنگ حریری که باید به ساقه‌ها بپیچی، لذتی دارد که هیچ لذتی در دنیا با آن برابر نیست. اگر تو بودی می‌شد امروز دوباره غرق این لذت شوم..... خدا را شکر برای تمام لحظه‌های بودن و حتی نبودنت! تولدت مبارک
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 03:11
    میترا خواب آقا جون را می‌بیند که می‌خواهد پول جور کند تا مرا مکه بفرستد. تعبیرش باید خوب باشد. فال حافظ می‌گیرم، می‌آید: تو پنداری که بدگو جان به در برد؟ حسابش با کرام‌الکاتبین است این هم که دارد دشمنم را واگذار می‌کند به خدا! اما من این شبها بیقرارم. خواب به چشمم نیست. دیوانه‌ام، آشفته‌ام. نصف شبها با دلهره و دلشوره...
  • جان سخت سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 21:18
    یک شاهد تجربی برای پوست کلفتی آدمها اینست که هنوز داریم نفس می‌کشیم!
  • چند اسم پیشنهادی دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 08:55
    یه دوست خانوادگی پاکستانی داریم که گهگاه برای کار می‌آد ایران. به گمونم تازه 37 سالو تموم کرده باشه! 6 تا بچه داشت و این بار که اومد گفت که هفتمین بچه‌اش ( یعنی چهارمین پسرش) به دنیا اومده! ازش اسم پسراشو پرسیدیم. گفت: رحیم الله،‌ کریم الله، خلیل الله و این یکی کلیم الله. من چند تا اسم پیشنهادی داشتم که روم نشد به اون...
  • دنیای بی خیالی پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 10:24
    حال خوشی دارد.... صبح کله سحر بیدار می‌شوی و نرم نرم جمع و جور می کنی تا بروی دانشگاه. نه این قسمتش که حال خوشی ندارد. این که وقتی آماده شدی بیایی پشت پنجره اتاقت و ببینی اوه روی تمام درختهای جلوی پنجره کلی برف نشسته و تو احساس کنی که امروز اصلا روز مناسبی برای رفتن دانشگاه و بخصوص تدریس شیمی معدنی (آنهم آن قسمت تفسیر...
  • کویر یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1386 10:17
    جمعه نزدیکیهای غروب رسیدیم به کاروانسرای دیر گچین. هیچ چیز دیگه‌ای اون اطراف نبود جز کویر ...... و کویر یعنی عظمت یعنی سکوت یعنی زیبایی. پا روی خاک کویر که می‌گذاری انگار تو هم جزیی از عظمتش می‌شوی به همان بزرگی. و همزمان احساس می‌کنی کودکی هستی که دلش می‌خواهد دستهاش را اینجوری باز کند و تا انتهای کویر بدود و بعد...
  • تفلده وبلاگی جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 09:21
    سال ۸۲ در چنین روزی با این پست شروع کردم: The people you meet affect your life. The successes and downfalls that you experience can create whom you are, and the bad experiences can be learned from. In fact they are probably the most poignant and important ones. If someone hurts you, betrays you or breaks your heart,...
  • ویروسهای مامور! سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 10:01
    یادت که نباشد توی ایران هستی و با یک کاپشن شلوار آدیداس بروی کوهنوردی! یادت که نباشد توی هفته بسیج هستی و بعد با آن قیافه فوق‌الذکر از تپه نورالشهدا که اتفاقا وعده گاه بسیجیان سلحشور اقصی نقاط این کشور پهناور می‌باشد سر در بیاوری……. خواهران و برادران بسیجی هم که به تو کاری نداشته باشند چوب خدا از آستین ویروسها به در...
  • داستانک شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 15:33
    سارا یه تاب دیگه توی نخ دور دستش میندازه و می‌پرسه: یعنی هنوز فراموشش نکردی؟ صدای چرق چرق کنده شدن موهای صورتم زیر نخ بلند میشه. اشکای روی گونه‌ها مو پاک می‌کنم و میگم: هرگز.... حتی یه لحظه........
  • و من شر حاسدٍ اذا حسد! سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1386 09:36
    سال ۷۶ بود که برای اولین بارها می‌رفتم سر کلاس برای تدریس. یه روز با خودم بردمش سر کلاس تا موقع امتحان مراقب دانشجوها باشه. توی راه برگشت به خونه گفت: یکی از پسرا وقتی تو داشتی می‌رفتی توی کلاس به یکی از دانشجوهات گفت:‌این استادتونه؟ عجب جیگریه! این اولین نشونه بود. نشونه حسد! اون هم با ظاهری که اصلا متوجه نشی میخواد...
  • هپی برث دی چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 16:12
    به بوان زنگ زدم و تولدشو تبریک گفتم. پ.ن: بعضی‌ها همیشه توی زندگی آدم می‌مونند. چه بخواهی چه نخواهی. چه بخواهند چه نخواهند!
  • میانبر سه‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1386 12:44
    یا بیست و چهار سال طول می‌کشد تا خانم دکتر شوی یا یک شب! اصلا حواسم نبود راههای کوتاهتری برای خانم پروفسور شدن هم هست. حیف! پ. ن۱: اعتراف می‌کنم دیدنت اصلا هم اتفاقی نبود جناب پروفسور!
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 14:17
    دو تا چیزو این روزا فهمیدم. یکی این که یه مش خوشرنگ می‌تونه روحیه‌ی آدمو عوض کنه. دوم اینکه من خیلی جنبه خوشگلی رو ندارم؛ چون دلم نمیاد موهامو تمام و کمال بذارم زیر روسری! پ.ن: خیلی خوششل شدم... دلشون بسوزه آقا لوگوهه!
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 19:03
    دارم با یه زخم قدیمی که دوباره سر باز کرده کلنجار میرم. توی شرایطی نیستم که بیام. منو ببخشید... مرسی و همین!
  • پاگرد پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 11:02
    یک بوسه توی پاگرد پله‌ها؛ می‌توانست دلچسب‌ترین اتفاق امروز باشد!
  • [ بدون عنوان ] جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 18:29
    رگه‌هایی از واقعیت؛ تشخیص دروغ را سخت می‌کند!
  • کپی یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 11:15
    هیچوقت نمی‌تونم عاشق آدمهای دم دستی و سهل الوصول بشم. توی ماشین بوان که نشسته بودم فکر می‌کردم که بوان یه کپی از الفه یا الف یه کپی از بوان؟ یا همه‌ی اونایی که من توی زندگیم راهشون میدم یه کپی از هم؟ به دستاش خیره شده بودم؛ خیلی دلم می‌خواست دستاشو بگیرم. می‌دونستم که این فرصت دیگه تا آخر عمر تکرار نمی‌شه. اما نه من...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 15:57
    آیم هوم! اینجا تهران است.صدای پای مهتاب ...
  • ‌ سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1386 14:38
    پنجشنبه ۱۲ جولای ساعت ۲ بعدازظهر زد نیوز ـ‌ فیلم سیتی ـ نویدا
  • 295
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 10