بعضی خونهها همیشه خونهی تو اند حتی اگه سندش به نام کسی دیگه باشه. بعضی خونهها همیشه خونهی تو میمونند. حتی اگه فقط چند روز یا چند ساعت توشون زندگی کرده باشی. بعضی خونهها ...... اصلا هیچی. ولش کن ......... |
|
شانست که بگوزد، همهی چیزهایی که به آن میبالیدی میشود مایهی درد ِ سرت! کسی پنچر گیری مجرب سراغ ندارد؟
یه گوشه دنج برای خودم گیر آورده بودم و چراغهای باغ رو رنگ میزدم. اومد جلو. یه تیکه سنگ توی دستش بود. با طعنه گفت: پولاتونو قبول نمیکنند برید نوشو بخرید؟ حال و حوصلهشو نداشتم جوابشو بدم. میدونستم وقتی میآد سراغ من که کار داشته باشه. حالا اگه مثل بچه آدم میاومد و میگفت چی میخواد باز یه چیزی! همیشه یه سری هجویات سر هم میکنه تا من نفهمم که جریان اصلی چیه و در ضمن اونهم به جوابش رسیده باشه! سنگ رو نشونم داد و گفت: یه ملک خریدیم، حالا کارگرا رسیدند به این سنگها، یه اسیدی چیزی بده اینا رو حلش کنه! .... تو چشاش زل زدم که یعنی خودتی!
امروز تماس گرفت، نتیجه رو میخواست. گفتم: من با یه گوشکوب خیلی آروم زدم روش خرد شد، به کارگراتون بگید یه کم کلنگشونو محکمتر بزنند! گفت: نه! مثل اینکه شما متوجه نشدید، میخوایم یه چیزی باشه اینا رو یه دفعه حلش کنه، بره. گفتم: چرا متوجه شدم. فقط بگید کدوم عنصرش براتون مهمه که منم یه حلال برای همون بهتون معرفی کنم!
اینجا تکه ای از بهشت است. ساقه های گندم که همراه باد خم میشوند، صدای زنگوله گلهای که از کوچه پشتی رد میشود و آواز پرنده ها وقتی با نسیم خنکی که لابلای موهایت میپیچد همراه میشود، ( نخورده) مست میشوی ......
امروز اونقدر برات حرف زدم که نشد صداتو بشنوم. دلم برای صدات تنگ شده! راستی جات توی اون تیکه ی بهشت خیلی خالی بود. خیلی..... وقت شد اینو بهت بگم؟!
Time Difference
اه……. همیشه یادم میرود این تفاوت زمان لعنتی را. یادم میرود وقتی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه پیش قول نیم ساعت دیگر را میدهی باید حالا حالا ها صبر کنم! ببخشید ساعت شما چند است؟
_ چقدر پوستت خوب شده؟!
: آره. این دکتره کارش فوق العاده س ! برای شبا یه کرم دور چشم داده. یه کرم صورت. یه قرص ویتامین. برای روزا هم که یه سری چیزای دیگه و ضد آفتاب و تونیکهای تقویت کننده. هر نسخه اش صدو پنجاه، شصت تومن تموم میشه!
_ میدونی؟ با خودم میگم چرا این مردا هیچکدوم از این دردِ سرا رو ندارند؟ نه زیر چشمشون چین میخوره. نه پف میکنه. نه سفید کننده میخوان. نه...
: آره. منم خیلی وقتا به صورتشون دقیق شدم. مثلا خیلیاشون مژه های بلند و ردیفی دارند. بعضیاشون لباشون اینجوری گوشتی و قرمز و قلوه ای و هوس انگیزه. پوست صورتشونشم با اینکه هیچ کرمی نمیزنند خوبه!
_ آره. خدائیش اکثرا تجزیه شون خوبه، اما...... مرده شور ترکیبشونو ببرند!
هر نفسی که فرو میرود .......
توی این یه ماهه خیلی لاغر شده. ۱۰- ۲۰ کیلو یا شایدم بیشتر. از تو صورتش فقط دو تا چشم بیرون زده از حدقه باقی مونده. دستاش شده یه تیکه استخون. استکان رو که بلند میکنه، تا برسونه به دهنش نصف چایی رو میریزه روی فرش. همون فرشهای ابریشمی کرم که یکساله خریدند. ولی خواهرم هیچی بهش نمیگه! حتی اخم هم نمیکنه که این لکه های فرش دیگه پاک نمیشه! به روی خودش هم نمیآره که اینا رو تازه خریده بودند که وقتی برای دخترشون خواستگار اومد، خونه یه کم روبراه باشه .
بلند که میشه ازش فقط یه شکم میبینی! شکمش باد کرده. شده مثل یه بادکنک گنده. هر لحظه انگار میخواد بترکه. روزایی که حالش خوبه خودش تا دستشویی میره. اونم نیم ساعت طول میکشه تا خودشو برسونه. شبا از درد به خودش میپیچه. تا صبح چشماش به هم نمیرسه. ولی صداش در نمیآد. میگه اگه از خدا نمیترسیدم یه مشت قرص مینداختم بالا و شماها رو راحت میکردم.
هنوزم مراعات بقیه رو میکنه. چشمای نگران ثمر رو که میبینه، ماسک اکسیژن رو از صورتش برمیداره و میگه : خوبم بابا.... خوبم......