هیچوقت نمیتونم عاشق آدمهای دم دستی و سهل الوصول بشم. توی ماشین بوان که نشسته بودم فکر میکردم که بوان یه کپی از الفه یا الف یه کپی از بوان؟ یا همهی اونایی که من توی زندگیم راهشون میدم یه کپی از هم؟
به دستاش خیره شده بودم؛ خیلی دلم میخواست دستاشو بگیرم. میدونستم که این فرصت دیگه تا آخر عمر تکرار نمیشه. اما نه من جرات کردم و نه اون!