-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خردادماه سال 1383 01:59
کم اوردم....... بریدم ....... کم اوردم...کم اوردممممممممممممم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 23:28
میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر میگیری دستت میگی عاشق برفی ولی طاقت یه گوله برفو نداری میگی پرنده ها رو دوست داری ولی میندازیشون توی قفس میگی عاشق گلی ولی راحت از شاخه جداش میکنی انتظار داری نترسم وقتی میگی دوستم داری
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 19:59
خدایا .......خدایا توی دنیای بزرگت پوسیدیم که میخواستیم ......میخواستیم مثل اینروزو نبینیم که دیدیم که
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 خردادماه سال 1383 20:21
بعضی وقتا اونقدر حرف توی دلت تلمبار شده که فقط با گفتن یه جمله میتونی همشونو یه جا به زبون بیاری......:« هیچیم نیست !» ....... منم الان هیچیم نیست .هیچی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 خردادماه سال 1383 00:05
وقتی با هراس به سقفی نگاه می کردم که قرار بود سرپناهم باشه بی اختیار یاد کسی افتادم که زیر اون سقف قرار بود تکیه گاهم باشه قطره اشکی از گوشه چشمم لرزید واحدی برای اندازه گرفتن شدتش پیدا نکردم فقط میدونم اونقدر بود که خونه آرزوهامو خراب کنه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 خردادماه سال 1383 18:37
امروز تهرون نبودم......توی راه که می اومدم داشتم با خودم فکر می کردم اگه بخوام چند وقته دیگه برم باید چه چیزایی با خودم ببرم؟؟؟ مدارکمو از اکابر و سیکلم و دیپلم گرفته تا به بعد........ شناسنامه و پاسپورت و...... یه چند تا سی دی که یکسریشون به کارام مربوطند و چند تاهم آهنگ جاودانه ( برای من ) و یاد آور خاطرات توی افکار...
-
The missing piece
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1383 18:00
It was missing a piece and it was not happy …… And as it rolled It sang this song : "Oh, im looking for my missing piece…." …………… …………… One time it seemed to have found The perfect piece But it didn't hold it tightly enough And lost it ! Another time It held too tightly And it broke ! So on , and it rolled Having...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1383 10:11
زندکی شاید همین باشد !! همه لحظات تنهاییمو تنهاى تنها کذروندم . هیجکى رو توى خلوت دلم راه ندادم.....رفتم تا آدم بشم . خودمو بشناسم . محک بزنم و زدم ! من میتونم ، میتونم هر آنجیزى باشم که اراده کرده ام...... انتخاب کن میخواى کدوم باشى ؟ یه برک شناور در آب که هر لحظه خودشو به دست جیزى میسباره تا غرق شدنشو فراموش کنه یا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1383 19:01
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 19:29
شب یلدای همتون مبارک باشه ! به همین مناسبت تفالی به دیوان حافظ زدم که بد نیست شما هم با من این بیت رو بخونید و حالشو ببرین !! اوخ ببخشید .. اینجور حرف زدن از ادب به دوره. منظورم این بود که بخوانید و ازآن بهره های معنوی ببرید اگه دنبال بهره مادی هستید رو راست بگم روی شعر و شاعری و عشق و عاشقی خط بکشین اینم بیتی که امشب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 16:29
تسلیم......بابا تسلیمم به خدا ....میدونم مطالب این دو سه روزه خیلی سیاسی - فرهنگی - اجتماعی - ملی شده ( خب آخه به انتخابات دوره هفتم داریم نزدیک میشیم . جو ما رو هم گرفته ! ) ولی باور کنید وقتی آدم عظمت و فرهنگ هزاران سال قبل این مملکت رو می بینه و با حالا مقایسه میکنه آه از همه جاش ببخشید منظورم از نهادش بود ! ) بلند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 16:10
وصیتنامه داریوش اینک که من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزو امپراتوری ایران میباشد ودر تمام این کشورها پول ایران رواج دارد. و ایرانیان در آن کشورها دارای احترام میباشند و مردم کشور ها نیز دارای احترام هستند جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد وراه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها...
-
هر ایرانی باید بداند
شنبه 29 آذرماه سال 1382 16:16
سلام - دوستان اخیرا در یکی از سایتها به مطلب جالبی برخوردم که نامه عمربن الخطاب به یزدگرد سوم شاه ساسانی و پاسخ یزدگرد به وی است اصل این نامه که همانند منشور کوروش و ... در موزه انگلیس نگهداری می شود در زیر آمده است پس از نبرد دلیرانه و رزم پهلوانی قادسیه وکشته شدن سپهسالار ایران "رستم فرخزاد"به دست تازیان، (اعراب) که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 آذرماه سال 1382 16:12
اومدم با عشقی تازه.... آخرین بار وقتی کلام آخر رو می نوشتم می دونستم که نمیتونم دوری دوستان رو تحمل کنم و دوباره بر می گردم...... چند تا از دوستان هم که برام پیغام گذاشتند و منو حسابی شرمنده کردند..........راستی چقدر لذت بخشه وقتی آدم می بینه کسی رو داره که میتونه باهاش حرف بزنه . حتی اگه از اون سر دنیا باشه ( داخل...
-
غروب یک ستاره
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1382 14:27
غروب یک ستاره دنیامو زیرو رو کرد دلم تو اوج تردید فقط یه آرزو کرد کاشکی سفر می رسوند ما رو به بی نهایت اما حالا جاده ها میره به سمت غربت همخونه قدیمی سقفمو از من نگیر تو واژه موندنی معنی رفتن نگیر شاید که لحظه هامون غریبه باشه با هم نگو که فرصتی نیست نگو آخر راهم تو این غروب دلگیر ای از ترانه لبریز نذار بپیچه اینجا...
-
به تو که برای دوستیمون "تا" میخواستی
سهشنبه 25 آذرماه سال 1382 16:47
با یک شکلات شروع شد من یه شکلات گذاشتم توی دستش اون هم یه شکلات گذاشت توی دستم من بچه بودم ، اون هم بچه بود سرم رو بالا کردم اون هم سرش رو بالا کرد خندیدم گفت:دوستیم گفتم : دوست دوست گفت : تا کجا؟ گفتم :دوستی که (تا) نداره گفت : تا مرگ خندیدم و گفتم : من که گفتم تا نداره گفت : باشه تا پس از مرگ گفتم :نه نه نه ! تا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آذرماه سال 1382 18:47
میخوام زاویه دیدمو نسبت به مسایل عوض کنم. شاید بشه گفت میخوام ازین به بعد با خودم و با دلم رو راست بشم. راستشو بخوای من آدمی نیستم که بدون عشق بتونه سر کنه....... و راست راستش اینکه اصلا با خودم فکر میکنم مگه آدمی هم وجود داره که بتونه بدون عشق سر کنه؟ اگه هم کسی میگه که میتونه .....از من به شما نصیحت حرفاشو جدی که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 آذرماه سال 1382 21:40
inam ye shere ghashang darbare ye zendegi : http://landofsun.blogsky.com/?PostId=372
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 15:46
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 21:56
Agar maghsood parvaz ast ghafas viraneh tar, behtar... khyli vaghtha bayad bashi ta boodaneto beshe hes kard......vali bazi vaghtha baraye hamin boodan bayad bahaye naboodan ro pardakht!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 15:22
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام، آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا ؟ ـ خانه کوچک...
-
interview with God
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 14:36
>I dreamed I had an interview with God . >"So you would like to interview me?" God asked. >"If you have the time" I said. >God smiled. "My time is eternity." >"What questions do you have in mind for me?" >"What surprises you most about humankind?" >God answered... >"That they get bored with...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذرماه سال 1382 22:03
ino be faransavi neveshtam.....har ki faranse balade bekhooneh vo halesho bebareh........ Mon coeur se trove au bout du monde......... Et moi, je vie au jour le jour...........Comptant les heurs, et, les secondes............. Me separant de mon amour............ Quand, on se reverra, ma vie renaitra............ Et...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذرماه سال 1382 21:58
midoonam mibinamet ye rooz doubareh..... toye donyaee ke adamak nadareh........
-
dast garmi....
یکشنبه 16 آذرماه سال 1382 00:40
The people you meet affect your life. The successes and downfalls that you experience can create whom you are, and the bad experiences can be learned from. In fact they are probably the most poignant and important ones. If someone hurts you, betrays you or breaks your heart, forgive them because they have helped you...