-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آبانماه سال 1383 12:37
بهونه هایی که آوردی اونقدر بچه گونه بودند که دلم نیومد نبخشمت !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 آبانماه سال 1383 09:51
هوخشتره روی تختم بیحال افتادم . یه ماهی میشه که توانم کم شده . توی زانوهام احساس ضعف می کنم . پاهام نا ندارند . دستام بی جونند . تپش قلب گرفتم ........ باید یه تکونی به خودم بدم. آره ، بهتره از پهلوی راست که یه ساعتی هست روش خوابیدم بلند شم رو پهلوی چپ بخوام . فکر خوبیه ... تا میرم جا بجا شم تلفن زنگ میزنه . _ " سلام...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1383 09:33
برای روز مبادا نگاهم سر می خورد ، از گوشه ای به گوشه ای ، از خاطره ای به خاطره ای ... از درد به عشق ، از عشق به مرگ ، از مرگ به درد ، از درد به زندگی ... نمی دانم کسی که بعد از من در این خانه و این اتاق ساکن می شود هیچگاه خواهد فهمید که آن نقش ، جای ناخنهائی است که از درد بر تن دیوار فرو رفت و شیارش انداخت ؟ یا آن ترک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 22:10
پسرک شوخی شوخی تکه سنگی که توی دستش بود را به طرف قورباغه داخل برکه پرت کرد و آن قورباغه جدی جدی مرد !!!! .................................................................... ...خودم را مرتب کردم، راست ایستادم، سرم را بالا گرفتم."لعنت به این زندگی" یک قطره باران از لبه عینکم لغزید و سقوط کرد روی لبم، با زبانم به آرامی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آبانماه سال 1383 12:24
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آبانماه سال 1383 23:36
اول : با روحم یه کم درگیرم ! همش باهاش کل کل دارم . اینجور وقتا قیافم شبیه منگولا میشه !!! هر کی حرف میزنه نمیشنوم . یا میشنوم و برام اهمیت نداره . اینه که قیافم اینجوری میشه . نمیدونم باهاش به نتیجه میرسم بالاخره یا نه؟؟ ( یعنی تو میگی روش کم میشه؟؟) دوم : اول آبان اومد و رفت مخصوصا هیچی ننوشتم !! یه وقتا آدم میترسه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مهرماه سال 1383 19:22
علی تنها است درد علی دو گونه است: یک درد ، دردیست که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می کند ، و درد دیگر دردیست که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و بناله در آورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند. اما ، این درد علی نیست؛ دردی که چنان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مهرماه سال 1383 09:46
:مرد به پنج نفر مرد کوری که توی اتاق نشسته بودند، گفت ((من دارم میرقصم. شما دست بزنید.)) آقای ناظم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریورماه سال 1383 23:24
زندکی مثه دو استقامت میمونه ! اینو امروز راننده تاکسی به جوونی گفت که شاکی از این روزگار بود جرا شاکی بود و دلش از کجا پربود ؟( حالا ......... ) از ظهر تا حالا تو کف این جمله ام "زندکی مثه دو استقامت میمونه . مهم نیست با جه سرعتی مسیر رو شروع می کنی. مهم اینه که تا آخرش دووم بیاری . "
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1383 15:48
دفتر خاطرات : ساعت ۲ بعداز ظهر- ۱۵ شهریور پارسال: من ـ ماشین ـ کوچه تو ـ موتور ـ کباب !!!! ( اوخ ! دهنم آب افتاد ) 16 شهریور : من ـ پله های خونمون تو و همون پله ها ـ .....برق چشات و اینکه دیگه نمیتونی بد باشی! (اوخ اوخ بازم بد جوری دهنم آب افتاد !!! ) الان ـ ۱۵شهریور امسال : یه فال حافظ گرفتم : بوسیدن لب یار اول ز دست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1383 21:48
یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک ( دعای کمیل ) مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی مولای یا مولای انت الملک و انا المملوک و هل یرحم المملوک الا المالک مولای یا مولای انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الا العزیز مولای یا مولای انت االخالق و انا المخلوق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1383 13:59
من چشم خورده ا م من سخت مرده ام عررررررررررررررررررررر
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1383 20:28
به یاد آنان که دوستمان دارند و نمی دانیم و به نام آنان که دوستشان داریم و نمی دانند روزهایی که انگار هستم ، کسی در آینه می گوید ،خیلی دور ... خبری هست ! من مال اینجا نیستم ، میگذرم از تمام اتفاق های دور و نزدیک ـ بیرحم ـ درست مثل این ثانیه هایِ همیشه درگذر ، دائم میان این آرزو های گذرا مسافر ، گاهی رسیده گاهی نرسیده ....
-
بی تو
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1383 05:59
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 14:17
لطفا در نزنید کسی خانه نیست بیرون در هم منتظر نباشید هیچکس خانه نیست و دیگر شاید خانه ای نیست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مردادماه سال 1383 21:22
تا قیامت دل من گریه میخوادددددددد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مردادماه سال 1383 01:29
به تو سلام میکنم... احمد شاملو به تو سلام میکنم کنار ِ تو مینشینم و در خلوت ِ تو شهر ِ بزرگ ِ من بنا میشود. اگر فریاد ِ مرغ و سایهی ِ علفام در خلوت ِ تو این حقیقت را بازمییابم. خسته، خسته، از راهکورههای ِ تردید میآیم. چون آینهئی از تو لبریزم. هیچ چیز مرا تسکین نمیدهد نه ساقهی ِ بازوهایت نه چشمههای ِ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مردادماه سال 1383 21:42
٭ مواظب خودم هستم. چشم . فکر و خیال هم زیاد نمی کنم. چشم . اما دلتنگی را نمی شود کاریش کرد. دلی که تنگ نشود که دل نیست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مردادماه سال 1383 17:47
زنـــدگـــــــــــــی تو میدانی و همه می دانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من، از آوردن برق امیدی در نگاه من، از بر انگیختن موج شعفی در دل من عاجز است. تو میدانی و همه می دانند که شکنجه دیدن بخاطر تو، زندانی کشیدن بخاطر تو و رنج بردن بپای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تست که برق امید در چشمان خسته ام می درخشد....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مردادماه سال 1383 09:51
باورت میشه؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مردادماه سال 1383 00:56
میعاد احمد شاملو در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده روشنی شراب را آسمان بلند و کمان گشاده ی پل را پرنده ها و قوس و قزح را به من بده و راه آخرین را در پرده ای که می زنی مکرر کن * در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست دارم در آن دور دست بعید که رسالت اندام ها پایان می پذیرد و شعله...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مردادماه سال 1383 09:38
چه سود از دوستت دارم؟ وقتی غرق در اندوهی و من نظارهگر، فقط نظارهگر چه سود از چشمهایت؟ وقتی جادههای بیپایان در دورترین نقطهی انتظار به هم میرسند، فقط در دورترین نقطه پیکرهی مرا در هیچ میدانی نصب نکردهاند، اما تصویر لبخند تو ... قصهی مرا هیچکجا نخواندهاند، اما ترانهی چشمهای تو ... تو فریاد کن در سکوت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیرماه سال 1383 13:09
If one day If one day you feel like crying…..call me. I don't promise you that… I will make you laugh But I can cry with you If one day you want to run away ( from your problems) Don't be afraid to call me. I don't promise to ask you stop, But I can run with you. If one day you don't want to listen anybody; Call me...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیرماه سال 1383 13:08
To realize the value of a friend: Lose one
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیرماه سال 1383 20:25
All the things I didn't say I didn't say " don't do it, babe" When she packed up to go I didn't say "come back here , honey And try with me once more" And when she asked me if I love her I just turned away. She's gone , and now im hearing all the things I didn't say. I didn't say " im sorry, babe" Cause half the fault...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1383 19:11
standing on the outside of your shelter I'm standing on the outside of your shelter looking in, While the bombs around are polling every where, Inside you look so warm and safe and oh….so happy Have I ever told you that I care? Have I ever told you that you are wonderful? And it hurts me so that we have grown apart...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1383 18:50
!!!!! دلتنگ شدم که چرا دلم برات تنگ نشد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1383 00:16
خدایا به هر آنکه دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر آنکه دوستتر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق هم برتر است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 خردادماه سال 1383 18:59
هییییییییییی ................ من جنبشو ندارمااااااااااااا .......... یه وقت دیدی شوخی شوخی باورشون کردم و قضیه جدی شدااااااا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 خردادماه سال 1383 16:15
When you have reached the bottom and you think that no one can hear…. Remmeber my dear friend God Can With God all things are possible……. Zendegi oonghadram bad nist ( makhsoosan age in o oon o oonam kenaret bashand !!!)