دارم با یه زخم قدیمی که دوباره سر باز کرده کلنجار میرم. توی شرایطی نیستم که بیام. منو ببخشید...
مرسی و همین!
هیچوقت نمیتونم عاشق آدمهای دم دستی و سهل الوصول بشم. توی ماشین بوان که نشسته بودم فکر میکردم که بوان یه کپی از الفه یا الف یه کپی از بوان؟ یا همهی اونایی که من توی زندگیم راهشون میدم یه کپی از هم؟
به دستاش خیره شده بودم؛ خیلی دلم میخواست دستاشو بگیرم. میدونستم که این فرصت دیگه تا آخر عمر تکرار نمیشه. اما نه من جرات کردم و نه اون!
قبل از تحریر: این پستم طولانیه اما به جاش معلوم نیست حالا حالاها بشه بنویسم. می تونین هر روز یه نکتهشو بخونین.
۱- وقتی میخواین برای پست دکترا یا هر کار تحقیقاتی دیگه اقدام کنین؛ اول مطمئن بشین که جناب پروفسوری که قراره شما رو بپذیره رزومه شما رو خونده. سعی کنین عکس خوشگلتون توی رزومه نباشه ( اونایی که فقط پذیرش براشون مهمه میتونن بر عکس عمل کنن )!
۲- اگه خواستین سر از هند در بیارین؛ روی هیچکدوم از دوستای هندی (اعم از حقیقی و مجازی) که از قبل داشتین حسابی باز نکنین. چون همه شون یا تازه ازدواج کردن؛ یا دارن خونهشونو تعمیر می کنن و نمی تونن شما رو دعوت کنن!
۳- اگه یه عاشق سینه چاک گیرتون اومد ( به احتمال ۹۹.۹۹٪) و شما حالا شدین کپسول اعتماد به نفس؛ بعد میرین توی خیابون و می بینین خیلیا برمیگردن و نگاتون می کنن؛ اینو اصلا به خوشگلی خودتون ربط ندین. به این فکر کنین که ممکنه اون شلوار قهوه ای راه راهه که همینجوری زیپش میآد پایینو پوشیده باشین!
۴- موقع رد شدن از خیابون یادتون باشه اول سمت راستتونو نگاه کنین و گرنه هیچکدوم از توصیه های بالا به کارتون نمیآد!
۱۰- از پس فردا میرم دهلی. اونجا نه از کامپیوتر خبری هست نه از راتان... شاید به سرم زد و مثه اجل معلق بالا سر بوان توی محل کارش ظاهر شدم. هر چند این روزا بدجور تنها بودن بهم مزه کرده. تازه داره خوشم میآد از این که تنهایی برم توی رستوران یا کافی شاپ بشینم و برای خودم باشم. نمیدونم چرا این جوونکا رو که میبینم که اداهای عاشقانه در میآرن یه نفس عمیق ناشی از آرامش مطلقِ خود ِ خودم بودن؛ میکشم. اگه یه نوع بیماری هم باشه؛ بازم قدمش رو چشم؛ خوب وقتی اومده سراغم...
پس از تحریر: مردد بودم که تنهایی برم آگرا یا نه؟ الان دیدم که مسجد تاج محل بعنوان یکی از عجایب هفت گانه جدید انتخاب شده؛ دیگه مصمم شدم که برم. هر چند راتان میگه: خیلی مراقب باش. افراد مختلفی پیدا میشن که همه ساده نیستن و ممکنه بخوان فریبت بدن. گفتم: لایک یو؟!
نمایی از چندیگر
mehboba...mehboba یکی از آهنگهای معروف هندیه که حتماً شما هم اونو شنیدید. توی فیلم شعله؛ یادتون اومد؟ من با این که اینجا تی وی ندارم ولی ۳ باری که خونه دوستام تی وی دیدم این آهنگو گذاشته. این یعنی که این آهنگ هیچوقت قدیمی نمیشه. چرا؟
چرا نداره که! واسه این که کلاً همهی mehboba ها همینجورین دیگه! (به سبک قرائتی : یه نوشابهای برا خودتون باز کنین..)
نصف صفحههای روزنامههای روز یکشنبه اینجا آگهیهاییه که آقایون و خانمها برای همسریابی میدن. بهش میگن: Matrimonials . توش قد و وزن و شغل پدر و درآمد آقا داماد یا عروس خانم درخواستی هم ذکر شده. برام نوشتههاشون جالب بود. دقیق شده بودم توی آگهیها که یه دفعه راتان گفت: دنبال چی میگردی دو ساعته؟ من که بهت خیلی وقته پیشنهاد دادم! میخواستم حالشو بگیرم؛ گفتم: من دنبال یه بیسواد می گردم. از آدمای تحصیل کرده متنفرم. گفت: باشه پس من همهی مدارکمو پاره میکنم میریزم دور!
سارا میگه خاله جون تو مهره مار داری. فکر کنم منظورش این بود که حالا همچین مالیم نیستی! و گر نه برای این که یه پیرمرد هندی بل بل گوش عاشق آدم بشه؛ باید مهره مار همراهت باشه یا نعل اسب همراهت نباشه ؟
پ.ن: و به این ترتیب من رسما هندی شدم ( یه فاتحهای قرائت کنین...)!
*راستی این عکسا واسه شما باز میشه؟