اگر از من بخواهند که بین اساتید شیمی نام کسی را بگویم که برازندهی استادی و انسانیت باشد، بیتردید نام دکتر پورامینی را میآورم. درست است که سخت گیر است اما به همان اندازه مسئولیت را میفهمد.
دوره دکتری روز امتحان پلیمرهای معدنی من مصادف شد با روز خاکسپاری مادر بزرگم. از همان راه بهشت زهرا یکراست رفتم سر جلسه. دکتر پورامینی قبول نکرد امتحان ندهم. ناچار امتحان دادم و دومین نمره ( 94 ) را هم گرفتم. بیشترین چیزهایی که در دورهی تحصیل یاد گرفتم از ایشان بود. همچنین یاد گرفتم وقتی مسئولیتی قبول میکنم باید تا آخرش بایستم. مثل بقیهی اساتید راهنما نبود که همینجور دانشجو میگیرند و ولشان میکنند به امان خدا. یا از اول قبول نمیکرد یا با دانشجو تا آخر میآمد.
وقتی از دکتر پورامینی خواستم راهنمایی تز دکتری من را بعهده بگیرد که کمی دیر شده بود. چون بچههایی که از قبل دکتر را میشناختند، با او صحبت کرده بودند. با اینحال یک روز ( فقط به خاطر کار من) تا دانشگاه تهران آمد تا در پروژهای که با راهنمایی دکتر موسوی موحدی قرار بود بگیرم، بعنوان مشاور باشد.
سختگیری دکتر پورامینی بخاطر این نیست که چوب لای چرخت بگذارد. به خاطر اینست که خودش آدم باسوادیست و گرنه مثل بقیه ( که تعدادشان کم نیست) زیر سیبیلی رد کردن که کاری ندارد !
سلام مهتاب جان
دوباره من شروع کردم به مطلب نوشتن
از اینکه تشویقم به ادامه دادن کردی مچکرم
دوباره به وبلاگ من سر بزن
مرسی
بدرود
سلام، وبلاگ خوبی دارین!(جمله خیلی تکراریه،نه؟)
اومدم که خودم و معرفی کنم تقریبا"تازه شروع کردم دوست داشتم شما هم به وبلاگم سر بزنید! ممنون
من اونجا نبودم و نمی تونم قضاوت کنم که چه اتفاقی افتاده اما اگر همون طور که می گن استاد بهش گفته واسه چی زنده هستی اونم وقتی که طرف به عنوان شکایت یا درددلی که بتواند استادش را در همدردی اش شریک کند ( ولو در حد کلامی) این حرف را زده ( که من فقیرم ...) کار استاد خیلی بی ربط و زشت بوده است.
من خودم بارها به خاطر مشکلات عدیده خانوادگی و گاهی مالی وقت هایی را از سر گذرانم که مورد بدترین توهین ها و شماتت های استادم قرار گرفتم. بعید نبود من هم برای اعاده حیثیت چنین کاری بکنم.
درست نیست یک استاد آنقدر تک بعدی فکر کند که منجر به مرگ کسی دیگر بشود. درس مهم است. مقام مقدس دانشگاه جای خود دارد اما بالاتر از همه این ها ارزش وجودی یک انسان است. اگر همه دانشجوها به خاطر همین تحقیرهای بی جا خودکشی کنند یا ترک تحصیل و غیره آیا دیگر استادی می ماند که به این ها درس بدهد؟ حالا هرچه هم که این استاد تحصیل کرده و با سواد و در قبال دانشگاه مسوولیت پذیر باشد.
شما فکر می کنید فرق این استاد با آنهایی که باعث دزد شدنُ قاچاقچی شدن یا بی سواد ماندن انسان ها شده اند چیست؟ بقیه با تفنگ و چاقو مردم را می کشند و بیچاره می کنند این استاد هم از زبان محترمش استفاده می کند تا یکی را که خون دل خورده و به این جا رسیده با تیپا از زندگی بیندازد بیرون
دوست دیگری هم http://www.azrooyesadegi.blogsky.com/ که نزدیک بوده به ماجرا نوشته...
سلام! ممنون که به من و همسرم سر زدید! بلهِ حدود دو سال و نیمی میشه که ازدواج کردیم! خیلی دوستش دارم! یه تیکه جواهره!
با اجازه لینکتون را گذاشتم.
لاله جان
با شناختی که من از این استاد دارم بعید می دانم اینطور باشد. گفتم که یکی از مظاهر انسانیت در دوره دانشجویی برای من دکتر پور امینی بود.
وقتی شنیدم اخبار رو به حدی عصبانی شدم که تا مرز گریه هم رفتم..دکتر رو ما همه خوب میشناسیم..میدونیم که این اخبار بی اساس تنها توسط یه عده سودجو نوشته شده برای خراب کردن وجهه دانشگاهیانی از این دست..متاسفم..برای دکتر نگرانم
نوشتم منم مهتاب جان..به نظرم بهترین و تنها کاری که ما میتونستیم بکنیم حداقل همین بود که حقیقت رو به اطرافیان خودمون نشون بدیم
رفتم و خواندم و از یکی که می شناختم هم پرسیدم ظاهرا همان خبرسازی که می گویید رخ داده. به هرحال ممنون.
سلام مهتاب جان، من هم این خبر را خواندهبودم و تعجب کردم. درسته که بعضی از خبرنگاران بیشتر دنبال مخاطبند تا حقیقت اما ما هیچکدام آنجا نبودیم که ببینیم چه گذشته است. می دونی گاهی بعضی آدمها در مرحله ای قرار دارند که حتا یک تلنگر کوچک ممکنه باعث سقوطشون بشه. خودت هم بهتر میدونی چقدر آدم تو دوران تز نویسی تحت فشارهای گوناگون است. حالا شرایط اجتماعی و اقتصادی و ...ایران را هم بذار روش... راستی دلم برایت تنگ شده بود نازنین!
عزیزم نازخاتون:
سلام. درسته که آدم توی اون شرایط حساس میشه ولی این دلیل نمیشه که گناه رو بندازیم گردن این و آن. این آقا ممکن بود با هر تلنگر دیگری هم دست به این کار بزند. گناه استاد چیه؟
بخصوص دکتر پور امینی که من میدونم چقدر دلسوزه.
من به چشم خودم فریبکاری ها و دروغهایی از این جماعت اساتید دیدم که وقتی دکترا گرفتم گفتم : ای کاش اون وجهه ی زیبای شخصیتهای علمی که در ذهن داشتم اینجور در هم نمی شکست.
و اون وقت میون این جماعت آدمی مثل دکتر پور امینی بود که به چشم مشتری به دانشجو نگاه نمی کرد. با دانشجو کاسبی نمی کرد و برای خودش حداقل حرمت قائل بود. دلم می سوزه وقتی می بینم کسی مثل اون رو زیر سوال می برند و وا مصیبتا سر می دهند که هیچیک از دانشجویان هم کاری نکردند!!!
این همه آدم اینطرف آنطرف فله ای و گله ای می کشند ...... بماند. هیچی.....
سلام
مرسی که سر میزنی و از حمایتت مچکرم
مطالبت جالب بود.یاعلی
بادرود
به وبلاگت سر زدم و مرسی که سر میزنی
بدرود