چشمانت
مرا به خود میخوانند
به میهمانی رقص ستاره ها
به تماشای صمیمیترین لحظه ها
و لبانت
چون دو غنچه بر هم نهاده
فرو برده ی راز سر به مهری اند
بی انکه خلوت شبانه ام را بر هم ریزند
نرم و آرام
در گوش دل نجوایی سر دادهاند
و سینه ات
وام دار لحظه هایست شگفت
که غروب را به تلخی بارها تجربه کرده
و اینک در طلوع آتشبازی عشقی نو
مرا به خود میخواند
و من
بی لحظه ای درنگ
بی تردید از رفتن و ماندن
اجابتش می کنم
لحظههای دلواپسی همه در کمین نشسته اند
اما میروم
شاید
فراسوی دیوارهای بلند تجربه
کبوتریست که رسیدنم را انتظار می کشد!
پ.ن : هیچ خبری نیست...
سلام
خوشمان آمد
معلوم شد حرفه ای اید
راستیاگه وقت کردی
یه سر به مابزن
خوشحال میشم
به خدا
سلام....احساس جالبی از خوندن این متن به من دست داد...نمی دونم ولی احساس کردم مثل همدیگه می نویسیم
سلام
واقعاْ؟
واقعاْ خبری نیست؟
خدا را شکر!
آخیش!
شال نو مبارک....
شعر خوشگلی بود...خیلی وقت بود نبودی خانوم دکتر...به نظر شما با سر جمع دو هفته درس خوندن ادم می تونه امیدوار باشه به قبولی دکترا آیا؟؟؟:دی
نرگس خانم باورت میشه اگه بگم من هم دقیقا دو هفته خوندم برای دکتری؟ یعنی تا قبل از اون مردد بودم اصلا ادامه بدهم یا نه؟ بعد دو هفته بود موتورم به کار افتاد۱
البته یه ترم یواشکی هم دانشجوی فوق بودم و هم دکتری که پدری درآمد ازما ....
مطمئنی خبری نیست؟!
شعرت قشنگ بود. معلومه سلیقه ت خیلی خوبه....
میگم اگه خبری بشه چی می شه؟!.......
مهم نیست دوستم داشته باشی یا نه
تنها وجودت مرا بس است
از هرچه خواستنی است...
گ
سلام. راستش دروغ چرا؟! شما را به جا نمی آرم. شرمنده! اما تند تند یه نگاهی به نوشته هاتون انداختم، قلمتون آشناست! مدت طولانی ای هست که کمتر می آم اینجا. شاید به زودی باز وبلاگمو فعالتر کردم. خدا را چه دیدید!
جدا؟!
شما هم اون روز توی ختم بودی عزیزم؟!
خیلی کنجکاو شدم که بدونم شما چه نسبتی با ایشون داشتی؟
نگار رو می شناسی؟!
مامان مهرماه هستید؟!!!!!!
سلام
اومده بودم بت بگم تو چرا دیگه نیستی که دیدم هستی
ولی تو خودت هستی
نرم آهسته آمدیم و نرم وآهسته هم می ریم تا چینی نازک تنهاییت ترک ورنداره
فعلا
سلام. ما قبلا به وبلاگ هم سر زده بودیم.امشب که داشتم کامنتهای گذشته رو چک می کردم دیدم کخ سال ۸۴ وب هم رو دیده بودیم.اگر باز هم به من سر بزنید و نظرتون رو بنویسید خوشحال می شم. موفق و پیروز باشید.
سلام خیلی قشنگ بود من که داشتم میخوندم خالمم ژیشم بود خیلی از این شعر سپید خوشش اومد
موفق باشی از طرف : معین و خاله
خیلی قشنگ می نویسی