مرتیکه... مرتیکه.... با خودم چندین بار زیر لب تکرار میکنم... مرتیکه .....
وقتی چند بار تکرار کنی؛ قیافه همهی مردهایی که تمام مردی و مردونگیشون فقط توی یه تیکه گوشت جلوشون خلاصه شده؛ توی نظرت مجسم میشه! شما چند تاشو میشناسین؟
پ.ن : همینجوری ....
مهتاب
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 ساعت 08:02 ق.ظ
جک: خواستگار انگلیسی // مرد ثروتمند انگلیسی همینکه چشمش به قیافه خواستگار جوان افتاد خیلی خوشش آمد که چنان دامادی داشته باشد . لذا برای تطمیع وی گفت : من چون می خواهم دخترانم با راحتی کامل زندگی کنند ، تصمیم گرفته ام به هر یک از آنان موقع عروسی به تناسب سنشان پولی بدهم که دست خالی به خانه شوهر نرفته باشند ، مثلا به آنکه هجده سال دارد ، هجده هزار لیره ، به آنکه بیست و شش سال دارد بیست و شش هزار لیره و به سومی که سی و دو سال دارد سی و دو هزار لیره وجه نقد خواهم داد . // جوان پرسید : ببینم قربان ، شما دختر بزرگتر از اینها ندارید ؟
بابک
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 ساعت 04:34 ب.ظ
بازم میگم خدا بخیر کنه اخه این چه روزگاریه که هیچکس پیدا نمیشه که آرامش داشته باشه
جک: خواستگار انگلیسی // مرد ثروتمند انگلیسی همینکه چشمش به قیافه خواستگار جوان افتاد خیلی خوشش آمد که چنان دامادی داشته باشد . لذا برای تطمیع وی گفت : من چون می خواهم دخترانم با راحتی کامل زندگی کنند ، تصمیم گرفته ام به هر یک از آنان موقع عروسی به تناسب سنشان پولی بدهم که دست خالی به خانه شوهر نرفته باشند ، مثلا به آنکه هجده سال دارد ، هجده هزار لیره ، به آنکه بیست و شش سال دارد بیست و شش هزار لیره و به سومی که سی و دو سال دارد سی و دو هزار لیره وجه نقد خواهم داد . // جوان پرسید : ببینم قربان ، شما دختر بزرگتر از اینها ندارید ؟
بازم میگم خدا بخیر کنه اخه این چه روزگاریه که هیچکس پیدا نمیشه که آرامش داشته باشه
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی
عجب شان نزولی دارد این کلمه...ایول:)))))))))))