۱- الان ساعت ۷ شبه و تقریبا هیچکس توی دانشگاه نیست. صبح هم که من میام اولین نفرم. امروز که ۷ صبح اینجا بودم. بگذریم که دیروز و پریروز هم که کسی دانشگاه نبود من اومده بودم! اینو میگن یه بچه زیاتی ( یه کم بیشتر از زیادی) مثبت!
* اینجا ساعت نه که میشه تازه سرو کله شون پیدا میشه. جناب پروفسور میگه به خاطر اینه که تعطیلات تابستونه ولی من چشمم آب نمیخوره روزهای کاریش هم غیر از این باشه. اینم بگم که دمای هوا این روزا اینجا ۴۷ درجه اس...یعنی چیزی مثه نقطه جوش آدم!
۲- میگه: چرا به مستر شارما گفتی قراره با من بیای بیرون ناهار بخوری؟
میگم: من چیز بدی توش ندیدم که بخوام قایم کنم!
میگه : نباید می گفتی...
میگم: اگه چیز بدی توش بود اصلا قبول نمی کردم . نه این که بخوام از کسی قایم کنم. خود مستر شارما هم گفت یکروز بریم یه رستوران نان وج ناهار بخور شاید واسه غذاست که حالت خوب نیست.
میگه: از نظر من اشکالی نداره . می تونی باهاش بری بیرون !!!
بچچه پر رو فک کرده مال بی صاحاب گیر آورده .....
کاملا باهات موافقم
سلام خانم چه خبرا؟
خوشحال شدم پینگ کردی نگو داری اپدیت میکنی و دوستانو بیخبر گذاشتی:)
موفق و خوش باشی
:)) بسی خندیدیم... میبینم که حس مالکیت در این هندی ها داره بیداد میکنه...مواظب خودتون باشید خانوم دکتر... یه دوره هم رقص هندی یاد بگیرید بد نیستا :دی یهو دیدی وسط رستوران لازم شد :دی
هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
غش غش غش غش غش غش غش غش غش غش