چرا به وبلاگستان آمدیم؟
قصد ندارم توی این پستم خیلی در این مورد توضیح بدهم. ولی میخواهم با دانستن پاسخهای شما به یک جمع بندی کلی برسیم. و ببینیم ........ نه! اجازه بدهید در این مورد در پست بعد صحبت کنیم. خیلی وقته که ذهنم درگیر این موضوع شده . بعضی از روزهایی که می آمدم و نمی نوشتم هم برای همین بود. داشتم فکر می کردم به اینکه این نوشته ها به چه دردی می خورند؟ نه. اشتباه نکنید، نگفتم به درد نمی خورند. داشتم محاسن و معایبش را سبک، سنگین می کردم. به اعتقاد من نفس "نوشتن" ارزشمند است، حتی اگر خیلی هم به درد کسی نخورد. حالا در این مورد حرف زیاد دارم ......اما دو سه مقاله ای که اخیرا نوشته شد ، من رو مصمم کرد تا این موضوع رو با جدیت بیشتری پی گیری کنم. فعلا دوستان لطف کنید و پاسخ های خودتون رو در قسمت نظرات بنویسید. فکر کنید یک موضوع انشاست که یک معلم مطرح کرده. پس دانش آموزای حرف گوش کن و سر به راهی باشید و برام بنویسید. نمره م داره ها....
اجازه. نمره بی جایزه که فایده نداره اونهم برای اکابری مثل من
چشم. جایزه هم میدیم.......
سلام مهتاب جان
این موضوع فکر من رو هم مشغول کرده .
یک دنیا حرف دارم .
اما بگذار اول لینکت رو بدم بلاگ نیوز .
تو بحثت شرکت می کنم .
سلام. من برای آرامش درونیام مینویسم و اصولا نوشتن را دوست دارم. همین.
راستش خانم معلم ما علاقهای بشرکت در بحثهای وبلاگی نداریم. توجه داشته باشید وبلاگ پدیده ایست که غربیها کشف کردند و خب ایرانیها هم ار آن استفاده میکنند و طبق معمول دارند مثل همه چیزما به تقدس و مذهب نزدیکش میکنند. باور کنید در وبلاگ غربیها این مسایل اصلا مطرح نیست که وبلاگ باید فلان باشد و یا بهمان چون موضوع چندان پیچیده نیست وبلاگ صفحهای است که هرکسی به کامپیوتر و اینترنت دسترسی داشته باشد و علاقهای به نوشتن داشته باشد میتواند درست کند و در آن بنویسد و دیگر بکسی ربطی ندارد طرف در مورد گربهاش مینویسند یا دوستدخترش و یا پدر بزرگش و سیاست و نمیدانم چهها این که چه مینویسد و چه باید بنویسد همان بحثهای جلوی دانشگاهست. شما میتوانید آنچه من مینویسم بخوانید یا نخوانید اما حق ندارید بگویید من باید چه بنویسم و یا ننویسم این اصلا با فلسفه و روح وبلاگ مغایرت دارد. من البته این نوشتههای اخیر را خواندم پر از گندهگویی و عقده خود بزرگبینی است تنها تعحب میکنم چرا شما در دام این بازیها افتادهاید.
اسد عزیزم سلام. ممنون که نظرت رو نوشتی. مواردی که شما نوشتی رو کاملا قبول دارم. دلم می خواست به یه جمع بندی کلی برسم. نظر کامل خودم رو هم در پست بعد می نویسم.
ارادتمند
همیشه آرزوی نویسنده شدن داشتم . وبلاگ نوشتن نوعی تسکین بر این خواست درونی برآورده نشده است .
سلام مهتاب جون.
اجازهخانم نوک زبونمه:)
اگر منظورت تاثیری ست که بر بلاگر می گذارد باید بگوم که مانند همه ی پدیده ها هم حسن دارد و هم عیب .
اگر برای دل خودمان می نویسیم که هیچ اما باید در نظر داشته باشیم که از همه قشر و همه سنی ممکن است این نوشته ها را بخوانند .
درست است که وبلاگ متعلق به خود بلاگر است اما
هیچکس هم که به او لینک ندهد و بلاگر بخواهد فقط برای خودش بنویسد به هر حال خواننده ای خواهد داشت حالا یا اتفاقی یا از روی جستجوی یک کلمه از طریق گوگل یا...
پس باید مسائلی را رعایت کند و من با این نظر موافق نیستم که هر چه دلمان خواست بنویسیم و هیچ نکته ی اخلاقی را رعایت نکنیم .
اگر وبلاگ نویس هدف داشته باشد متعهد می شود به آن چه می گوید .
حرف زیاد دارم مهتاب جان بگذار در فرصتی دیگر برایت بنویسم
اما این احساس برای هر بلاگری ایجاد می شود که آیا کار درستی می کنم که می نویسم یا نه !
مانند سخنی که در جمع می گوییم و موافق و مخالفانی داریم و بعد با خود فکر می کنیم آیا این حرف را نباید می زدم یا ...
بحث گسترده ای را شروع کردی .
من خودم پایه ام و روزی چند بار سر می زنم .
تا بعد
اجازه خانوم معلم ما اولا فکر می کردیم اگه وبلاگ بنویسیم مشهور می شیم مثه یه خواننده بعد دیدیدیم نه بابا از این خبرا نیست تا چشم باز کردیم دیدیم عادت کردیم به نوشتنش حالا هم دو ساله درگیر این بلای خانمانسوز شدیم.بسوزه پدر عادت البته دوستهای وبلاگی هم بی تاثیر نبودند.
سلام خوبی ؟
من برای عشقم می نویسم
تا وقتی هم که زنده باشم و اونم پیش من باشه می نویسم
هر وقت مه که زبونم لال از پیشم رفت منم تو وبلاگه یه پایان بزرگ می نویسم و . . .
به منم سر بزنی خوشحال میشم اپدیت هستم
تا بعد خدانگهدار
سلام مهتاب جان
از صبح تا الآن وبلاگت باز نمی شد .
خوبی؟
منتظر نظرات دوستانم
می بوسمت
راوی عزیزم سلام
ممنون که دنبال می کنی. دلم می خواد تعداد بیشتری حرفاشونو بزنند تا منم بعد بنویسم.... فعلا میگذارم این پست باشه.
زیتون جان: سلام گلم. به همین زودی برات یه ایمیل می زنم که ..... نمیگم تا سورپرایز بشی!
وقتی یه همچین موضوع انشایی به ادم میدند خوب همون موقع نمیتونه بنویسه...راستش من وقتی مطلب اقای بزرگمهر شرف الدین رو خوندم تو مجله چلچراغ خیلی عصبی شدم... نه بخاطر اینکه حرف غلطی زده بود بلکه به خاطر یه طرفه قضاوت کردنش و همون موقع هم یه ایمیل فرستادم براش اما مساله اینه که خود این اقا هم خیلی اعتقادی به حرفی که زده نداره من مطمئنم و این کار تنها بخاطر اینه که چند نفر ساده عین من بشینن جواب این اقا رو بدن و ایشون به همراه باقی دوستان بتونه با جوابیه ها صفحه های مجله اش رو پر کنه...
چیزی که هست به نظر من البته که تو دنیایی که همه دم از دموکراسی میزنند هرکسی میتونه هرچیزی بگه و هرچی میخواد بنویسه و ما اگر دوست نداریم یا نمی پسندیم و یا با چارچوبهای فکری امون تناسب نداره میتونیم انتقاد کنیم و یا اصلا نخونیم اما حق توهین و یا رد کردن نظریه کسی رو نداریم... این از دموکراسی و ازادی بیان...اما من به شخصه مینویسم چون حس میکنم لازم دارم... و همین برام کافیه... حالا اگه شانس اوردم و خواننده های خوبی دارم که نظر میدن دیگه لطف خدا بوده و خواننده ها واگر واقعا کسی هم نبود که بخونه و نظر بده من این کار رو میکردم..حالا میگید چرا اینکار رو توی دفترچه خاطرات یا دفتر خصوصی ام انجام نمیدم که اونهم باز برمیگرده به اینکه وقتی میشه از یه دریچه ای رو به تکنولوژی روز حرف زد چرا ادم اینکار رو نکنه و وقتی چند نفر میخونند چرا ننویسه...تازه خیلی وقتا هم هست که از نوشتن چیزی یاد میگیریم و یا حتی چیزی یاد میدیم... وقتی ادم میتونه مثبت باشه یا مثبت ها رو یاد بگیره چرا انجام نده... اصلا اشنایی من با شما.... خودش یه اثر مثبته(اینو نگفتم که مشروط نشم ها پی:)) ) ولی در کل به نظر من هر کسی حق داره بنویسه و هر کس که بتونه خوب بنویسه و مثبت باید ازش تشکر هم کرد...کسی هم حق نداره اگه خوشش نمیاد توهین بکنه... حالا بین اینهمه پوچی حاکم در جامعه همه چیز رو ول کردند چسبیدن به وبلاگهایی که بی انصافیه اگر بگیم پوچ هستند که نیستند اصلا بگیم ۵۰ درصدشون حرفی ندارند برای گفتن... در کل حامعه که نگاه کنیم کدوم بخش و صنف و ایدئولوژی رو میشه پیدا کرد که ۵۰ درصد حرف داشته باشه وپوچ نباشه... و اینکه در رابطه با خود من همین وبلاگهای به ظاهر بیهوده خیلی وقتا به تغییر زاویه دیدم کمک کرده و همین دلیل ادامه من برای وبلاگ نویسیه...فکر میکنم اینقدر همه عقل داشته باشند که بعد از سه یا چهار سال اشنایی با چنین پدیده ای اگر واقعا به پوچی برسند رهاش کنند... اقا ختم کلوم...من همه جوره طرفدار وبلاگ نویسی هستم ... با پوچها هم کاری ندارم که بازهم بی انصافیه اگر بخوایم از اونها حمایت کنیم که زیادند وبلاگهای اونجوری اما ادم نیمه پر رو ببینه خیلی بهتره...چند شدم حالا؟؟
راستش برای من یکی وبلاگ یه پنجره است ...یه دریچه به دنیایی که بیشتر بهش تعلق دارم ...یه جا که می تونم راحت یه رد پا از خودم جا بذارم ... چرا ردپا ؟ واسه اینکه نوشتن یه جور خلق کردنه یه جور به دنیا آوردنه خب وقتی چیزی خلق بکنی دوس داری نشونش بدی به بقیه ...دوس داری محکش بزنی و این کاریه که وبلاگ برات میکنه ... قبلا می نوشتم تا اینکه حدود ۳سال فاصله افتاد تا دوباره شروع کنم ... یکسال میشه که دوباره مینویسم اما اینکه فقط خودت نوشته هاتو بخونی لطفی نداره ... یا دست کم برای من نداشت پس کجا بهتر از اینجا ؟... وبلاگ تا یه حدی کمکم میکنه خودم باشم ... اینجا کسی نمیدونه من کیم ؟اصلا مهم نیست . اینجا محدودیتی که شغلم و خانواده برام ایجاد میکنن یا تصوری که بقیه از طرز برخوردم و رفتارم دارن دیگه نیست پس میشه خودم باشم ...میشه کسایه دیگه نوشته هامو بخونن و کمک کنن آدم تر بشم ...میشه نوشته های دیگه رو خوند و از چشم اونا دنیا رو نگاه کرد .... راستی شاید یه روز یه انشای کامل نوشتم که چرا اومدم اینجا هرچند که پست اولم تقریبا جواب همینه .
اما فکر نکنم بشه جمع بندی کرد نظراتو ...آخه ببین به همون تعداد که وبلاگ هست دلیل هست واسه وبلاگ نویسی .
منتظر دلایل خود خانوم دکتر نکته سنج هستم که ببینم شما چرا بعله؟
به سه علت:
۱- نظم دادن به افکارم.
۲- تنفس در یک فضای ساختگی و سر حال آمدن!
۳- از اینکه یه عده را بدون آنکه ببینم دوست بدارم! ولو آنکه با نظرم مخالف باشند یه نوعی لذت زایدالوصفی حاصل می شود.
اما!
این سه چیزی بود که حاصل می شود با وبگردی! چیز هایی هم از دست می روند با ورود به وبلاگستان!