از زمان اعلام نتایج دانشگاهها، اعم از آزاد و سراسری و روزانه و شبانه و پیام نور و فراگیر و غیره و ذلک، تا یکی دو هفته بعد آن تلفنهای دوست، آشنا، همسایهی دیوار به دیوار مامان اینا، دوست دختر فعلی حسین و خواهر شوهر سابق شوکت خانم همسایهی خاله جون طیبه و خیلیهای دیگه که به علت ضیق وقت از گفتن اسامی آنها معذورم!، شروع میشه. خیلیاشون رو برای اولین باره که اسمشونو میشنوم ولی اونا سعی دارند که بگن همیشه جویای احوالات اینجانب بودهاند! بعضیها هم که خیلی راحت بلافاصله بعد از سلام، یکراست سوال اصلیشونو میپرسند( بازم خدا خیرشون بده!). بیش از 99 درصدشون به محض مطلع شدن از نتیجهی کنکور، بدون لحظهای فکر کردن، گوشی رو برداشتهاند و شماره گرفتند. نمونهاش همین همکلاسی دورهی کارشناسی ارشد خودم. یکی نیست بگه آخه شما دیگه چرا؟! بعد از چندین سال زنگ زده و میگه: یکی از اقوام، شیلات دانشگاه آزاد قبول شدند، حالا فهمیدند که این گرایش رو از همون ابتدا برای قشم میخواستند، حالا به نظر شما راهی نیست که بتونند بیان واحد تهران مرکز؟! ( بابا جون تهران مرکز شیلاتش کجا بود؟)
یا این همسایهی خودمون که پسرش یه بار LNB مونو روی پشت بوم دزدید، اومده میپرسه به نظر شما شیمی شبانهی بیرجند بهتره یا روانشناسی عمومی واحد رودهن؟!! ( شما وجه تشابهی بین این دو میبینید؟)
امروز هم که این خانم آقا ابراهیم خودش روش نشده زنگ بزنه، گوشی رو داده دست یکی از اقوام که شماره تلفن خونهشو بده به من، تا من به ایشون زنگ بزنم! پرسیدم مشکلشون چیه؟ میگن آقا پسرشون رفتند برای ثبت نام، ازشون کارت پایان خدمت خواستند!!! آخه آدم چی بگه بهشون؟ مثلا من چه کاری ازم بر میآد؟ هان؟!