او میآید و باز
دل ِ غمگین مرا
چشم بیمار مرا
زخم دیرین مرا
همه مرهم بنهد
او میآید
از جاده دور
از پس ِ ظلمت شبهای سیاه
میدرخشد
چون ماه
می شود
لحظهی موعود ظهور
و همه خسته دلان
مست غرور
از ازل
در دل من
با سر زلفش عهدیست
او می آید باز
او که نامش
"مهدی" ست.
پ.ن : این شعر مال ۸-۷ سال پیشه. کاش حالا هم این حس ها سراغم می اومد! امروز یه مولودی به مناسبت تولد حضرت مهدی دعوت شدم همون یه ریزه حسی که مونده بود رو هم پرپر کرد این خانوم جلسه ایه! ( خدا ازش نگذره بچه مردم رو از راه به در می کنه!!!) ما همون بهتر که بشینیم توی خونه و توی این مراسم شرکت نکنیم و گر نه بعید نمی دونم حکم ارتداد ما رو هم صادر کنند! البته آقا جون شما این حرفای ما رو نشنیده بگیرید. خیلی مخلصیم!
زیبا بود
عیدتون مبارک
موفق باشید
سلام
من مهتاب را در غرب هم می بینم. :)
تولدش مبار .؟ مولود قایم.
؟ را ندارم.
او خواهد آمد
چقدر این جمله قشنگه و چقدر انتظار زیباست و انتظار کشیدن برای دیدن یار زیبا تر
باران
khaste nabash vaghan sher ghashangi bod vali baram kheli jalebe ke bedonam chera in sher ro gofti
ghahi vaght ha ehsas mikonam hanoz ham adam hay peyda mishan ke ba shenidan bazi kalamat ashk to cheshmeshon jam besh