غافلگیری عاشقونه

 

تو... تو یه چیز دیگه ای

بهت گفتم که  تو واسه من زیادی... من مثل یه بچه ام و تویه کوه آب نباتی !
گفتم بهت , دیوونه ام , یه آدم عجیبم
...
لابه لای این آدما , فک می کنم غریبم
گفتم که تو ماهی ولی منم فقط جرقه
تو بمبی اما من فقط , صدای یک ترقه
تو
... تو یه چیز دیگه ای,... تو مثل یک خدایی
منم که خیلی گیجم و یادم می ره کجایی
همش باید داد بزنی تا تو رو پیدا کنم

تو... تو یه چیز دیگه ای
یادم میره همیشه که , فقط تو قلب مایی ( ینی تو قلب منی )

کارم رو ببین , خودت رو ببین , ببین که به کجاها کشیده
من یه مداد سیاهم و تو دفتر سفیدی
ترسم اینه تا که بیام , بگی چرا خط کشیدی
من پر از اشتباهم و تو هم همش می بخشی
می بخشی که باید همش کار بدمو ببخشی

نظرات 6 + ارسال نظر
Urs جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:26 ق.ظ

Have I ever told you

لکنت جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:59 ب.ظ http://sadjad2357.persianblog.com

سلام... قشنگ بود؛ خوبه آدم بتونه با لهجه‌ی بچیگی‌هاش حرف بزنه. موفق باشی.

نرگس شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 ق.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

سلام
خیلی سعی کردم یه وزنی پیدا کنم نشد بعدش فهمیدم قشنگی اش به بی وزنی اشه.. مصرع اخرش جالب بود...

مهدی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 ق.ظ http://ImPersian.com

چون این اینترنت ما blogsky رو فیلتر کرده نمیتونستم نوشته هاتو بخونم .... فقط فک کنم اگه چند تا کاما چند جا میذاشتی میشد با قافیه خوندش ;)

نثرما یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:49 ق.ظ

سلام

[ بدون نام ] یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:29 ق.ظ

چی شد؟ تاریخ مصرف تو هم تموم شد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد