تو... تو یه چیز دیگه ای
بهت گفتم که تو واسه من زیادی... من مثل یه بچه ام و تویه کوه آب نباتی !
گفتم بهت , دیوونه ام , یه آدم عجیبم...
لابه لای این آدما , فک می کنم غریبم
گفتم که تو ماهی ولی منم فقط جرقه
تو بمبی اما من فقط , صدای یک ترقه
تو... تو یه چیز دیگه ای,... تو مثل یک خدایی
منم که خیلی گیجم و یادم می ره کجایی
همش باید داد بزنی تا تو رو پیدا کنم
تو... تو یه چیز دیگه ای
یادم میره همیشه که , فقط تو قلب مایی ( ینی تو قلب منی )
کارم رو ببین , خودت رو ببین , ببین که به کجاها کشیده
من یه مداد سیاهم و تو دفتر سفیدی
ترسم اینه تا که بیام , بگی چرا خط کشیدی
من پر از اشتباهم و تو هم همش می بخشی
می بخشی که باید همش کار بدمو ببخشی
Have I ever told you
سلام... قشنگ بود؛ خوبه آدم بتونه با لهجهی بچیگیهاش حرف بزنه. موفق باشی.
سلام
خیلی سعی کردم یه وزنی پیدا کنم نشد بعدش فهمیدم قشنگی اش به بی وزنی اشه.. مصرع اخرش جالب بود...
چون این اینترنت ما blogsky رو فیلتر کرده نمیتونستم نوشته هاتو بخونم .... فقط فک کنم اگه چند تا کاما چند جا میذاشتی میشد با قافیه خوندش ;)
سلام
چی شد؟ تاریخ مصرف تو هم تموم شد؟