اجازه دهید........
من ، پرند ، زری و مژگان یه اکیپ چهار نفره از دوره لیسانس بودیم. شیطون ، با هوش و سرشناس توی دانشگاه! پرند رفت آلمان ، مژگان هم انگلیس. موندیم من و زری. قبلا هم گفتم برای من "دوست" معنی خاصی رو میده. و هر کسی به راحتی نمیتونه توی این حریم جا بگیره. و زری یکی از اوناست که فعلا برام مونده. اما ...... حسابش از دستم در رفته که همین زری رو چند وقته که ندیدم! تلفنی اونم هر از گاهی از هم خبر میگیریم. هر بار هم که تلفنی حرف میزنیم قرار مدار میذاریم که یه وقتی بشه بشینیم و دل سیر همدیگر رو ببینیم و حرف بزنیم. که البته هیچوقت هم نشده با قرار قبلی هم رو ببینیم. یا هول هولکی به واسطه یه کار ضروری بوده یا اینکه من باز از اون کارهای فضایی کردم و یهو به سرم زده و رفتم پیشش. اما این چند وقت که دیگه جون و جیریقی برام نمونده که کارهای فضایی بکنم ، باعث شده مدت زیادی نبینمش. خب ، همه این مقدمه چینی ها واسه این بود که ........
توی پست قبلی یه قرار اینترنتی گذاشتم . علاوه بر تعدادی که توی قسمت نظرخواهی اعلام آمادگی کردند، تعداد خیلی زیادی ایمیل و آفلاین داشتم. نمیدونم این دنیای مجازی چه خصوصیتی داره که اینهمه واسه آدم جذاب میشه! فکرش رو بکنید یه نفر توی دنیای حقیقی بیاد و بدون اینکه شما درست بشناسیدش یه چنین پیشنهادی رو بده . چند درصد از شما واقعا حاضرید همراهش بشید؟ چقدر افکار مختلف میاد سراغتون ؟ پیش خودتون نمیگید نیگا دختره خل شده! تازه اگه انگ فریبکاری و این چیزا رو نخوره!
شاید من همون کسی باشم که وقتی توی تاکسی می بینیش زیر لب با خودت میگی : "واه! دختره ی جلف !" ..... شاید تو همون کسی باشی که وقتی توی تاکسی کنار من مینشینی تمام تلاشم رو میکنم که حداکثر فاصله رو ازت بگیرم! ...... شاید .. شاید ..و هزاران شاید دیگر! ..... حالا گیریم که همه چیز هم همینطور شانسی درست از آب در بیاد اصولا چنین قراری که هیچ سنخیتی در آن لحاظ نشده باشه چقدر میتونه مفید باشه؟
باور کنید قصد نصیحت در کار نیست. فقط تلنگریست به خودم . من هم وقتی پست قبلی را مینوشتم دوست داشتم که چنین قراری صورت بگیرد. اما حجم آفلاینها و ایمیلهای فراوانی که به دستم رسید به من شوک وارد کرد! مگر اینها چقدر مرا میشناسند؟ بجز چند خطی از وبلاگی که من خودم را هم درست در آن معرفی نکرده ام؟ تازه میشود همه اش هم دروغ باشد. نمیشود؟
راستی توی دنیای واقعی چند نفر منتظرند که ما به دیدنشان برویم؟ چقدر از بهانه هایمان برای ندیدنشان واقعی بوده است؟ هم محلی دوران کودکی، همکلاسی دوران دبیرستان و دانشگاه ، دختر عمه و پسر خاله ؟ دختر دایی و پسر عمو ؟ و حتی گاه مادر و پدر و خواهر و برادر؟!
نمیدانم چه چیز است که اینطور ما را فریب میدهد؟ نمیدانم در هر یک از ما چه خلاء یی است که همواره میخواهیم با وارد کردن افراد جدید در زندگیمان آن را پر کنیم. باور کنید این حرفها را دارم به خودم میگویم .........
یعنی سر کار بودیم مهتاب جان ؟
عجب...
میدونی مهتاب رکسانا و من هم همین حرفارو بهم زدیم ولی منی که خیلیا رو بخاطر رژیم گرفتن و یا چیزهای دیگه بزندگی واقعیم کشونده شدن از دنیای مجازی بزرگتر از اونایی بودن که تو مجازی دیدمشون.
همین ریسکهاست که مارو بدنیای واقعی کسانی میبره که مسیر زندگیمونو میتونند تغییر بدن حتا اگه منفیش رو هم فکر کنی حداقل یه تجربه است که باعث بشه که یهه چیز جدیی یاد بگیریم.
درسته که میگی همه ی این خرفارو خطاب بخودت نوشتی ولی یه جورایی بی احترامی کردی.من و رکسانا کلی برنامه جور کرده بودیم و حتا این فکرو کردیم که اگه تو نیای خودمون با بقیه بریم./
دنیای مجازی سو تفاهم به اندازه ای کافی داره ولی بهتره همه رو به یه چشم نگاه نکنی و البته بیشتر رو ی تاثیری که نوشته هات رو خواننده ها میذاره دقت کنی.
من به مجازی بودنت احترام میذارم ولی تجربه یی که من از دیدارهای بلاگیم گرفتم حداقلش این بوده که فهمیدم که چقدر اسیر نقاب بلاگ شدم.
به اندازه کافی نقاب بهم دادن جامعه والدین و خودم نذارم که بلاگ هم بشه یکی دیگه که از خودم هی دورتر و دورتر بشم.
بنظر من دیدار بلاگی رو حالا هر جور دیگه تجربه کن عزیزم:)
سلام.....
اصلا قصد بی احترامی نداشتم. اگه حرفام این رو رسونده از همه دوستان عذر خواهی میکنم. من هم دوست داشتم با بعضی از دوستان که از قبل شناخت کمی بهشون پیدا کرده بودم آشنا شوم. ولی در آفلاینها چیزهای عجیب و غریبی دیدم که منجر شد کل نظرم رو عوض کنم......
رکسانا هم برایم ایمیل زده بود و شماره شما و خودش رو نوشته بود. برایش اس ام اس دادم ولی جواب گرفتم که شماره اشتباه است! نمیدانم شاید در تایپ کردن اشتباه کرده بود. الان که اومدم فقط برای این بود که بیام و شماره رو چک کنم و به شما یا اون ایمیل بزنم. ......
از طرفی نخواستم به نظر بیاد که از بین افرادیکه برام ایمیل زدند گلچین کردند که مثل اینکه اینجوری بدتر شد!!!
از قضا من تو عالم تعین تموم کردم رفاقتو.... یکی از محکمترین رفاقتهای دنیا مال من و سجاد ه که با نامه شروع شد زمانی که اینترنت نبود. من حتی نمیدونستم سجاد چه شکلی هست و اون هم و چه اهمیتی داشت؟! چه تضمینی وجود داره که من بیام و یه خانم دکتر ببینم، تو میتونی یه آقاپسر شاگرد نونوا باشی، ایضا چه اهمیتی داره؟! من برای دوستیهای تازه است که عطشناکم و خواهم بود. دیگه اینکه تصویری از چیزی نساختهبودم، میبایست به یه دوستی مجازی عینیت میبخشیدم نه به یه دوست مجازی بنابراین برام تفاوتی نمیکرد که تو کی و چی باشی و نمیدونستم و نمیدونم هم، کمااینکه تو یه اسمی برای من که میتونه رو هر موجود ناطقی گذاشته بشه بنابراین گفتن تو که «چنینم و ...» در من باور و تصویر نمیسازه.