جلسه ی خوبی بود ، هر چند از ساعت 1 تا 6 طول کشید. جلسه ای بود با حضور اعضای هیئت علمی و ریاست دانشگاه. ازش خیلی خوشم میاد. حرف ِ زیادی نمیزنه. خیلی تیز بین و دقیقه. بچه ها میگن قبلا توی اطلاعات بوده . من نمیدونم . ولی هر چی هست آدمه . ... توی جلسه ، یکی از این خاله سوسکه ها ! که از گروه معارف بود بلند شد و گفت : باید دانشگاه را به معنی ِ واقعی اسلامی کرد و مسئولیت امر به معروف با تمامی گروهها ست. جوابی که داد خیلی قشنگ بود . گفت : من هم با شما موافقم که باید جو دانشگاه اسلامی شود. اما تعریف من از اسلام چیزی غیر از چادری کردن دانشجویانست. اگر من به فکر رعایت قوانین اسلامی هستم ،باید وسیله ی رفت و آمد دانشجویان را طوری فراهم کنم که با خیال راحت و بدون مزاحمت دیگران به دانشگاه بیایند. اسلامی کردن دانشگاه یعنی این. یعنی ایجاد فضا برای راحتی آنها . یعنی با مطالعه رفتن استاد سر کلاس. یعنی هدف داشتن برای دانشجویان و ...... خلاصه حسابی خورد توی ذوق ِ بچه مردم !! یکی از آقایون اساتید گفتند : منظورشان وضع ظاهری دانشجویانست. حسابی از این یاد آوری بهش برخورده بود. گفتم که خیلی تیزه. اولش هم فکر میکرد که وقتی داره برای یه مشت نخبه ! که اسمشونه عضو هیئت علمی هستند ، حرف میزنه ، اونا هم همینقدر تیز باشند. ولی آخراش دیگه قطع امید کرده بود. از جوابی که به این آقا داد هم خوشم اومد. گفت : یکی از دانشجویان با سر و وضعی که به همه چیز میخورد الا یک دانشجو به دفتر من آمد و یک تقاضای غیر قانونی ( مثل جلوگیری از مشروط شدنش و یا یه همچین چیزی ) داشت. به دانشجو گفتم: من تقاضای غیر قانونی شما را به شرطی انجام میدهم که شما یک تقاضای قانونی من را انجام دهید. دانشجو خوشحال شد ، پرسید که باید چه بکند. می گوید : برو با یک قیافه ی دانشجویی بیا ، من کارت را انجام میدهم. می گفت: دانشجو شروع میکند به گریه کردن و می گوید : من چون فکر میکردم اینجوری بهتر کارم راه می افتد با این قیافه آمدم ! ( قابل توجه بعضی آقایون اساتید که اینجوری بهتر تر نمره میدهند ) ........