من این همه بچه مثبت .... اون این هوا بچه پر رو!

۱- الان ساعت ۷ شبه و تقریبا هیچکس توی دانشگاه نیست. صبح هم که من میام اولین نفرم. امروز که ۷ صبح اینجا بودم. بگذریم که دیروز و پریروز هم که کسی دانشگاه نبود من اومده بودم! اینو میگن یه بچه زیاتی ( یه کم بیشتر از زیادی) مثبت!

* اینجا ساعت نه که میشه تازه سرو کله شون پیدا میشه.  جناب پروفسور میگه به خاطر اینه که تعطیلات تابستونه ولی من چشمم آب نمیخوره روزهای کاریش هم غیر از این باشه.  اینم بگم که دمای هوا این روزا اینجا ۴۷ درجه اس...یعنی چیزی مثه نقطه جوش آدم! 

 

۲- میگه: چرا به مستر شارما گفتی قراره با من بیای بیرون ناهار بخوری؟

میگم: من چیز بدی توش ندیدم که بخوام قایم کنم!

میگه : نباید می گفتی...

میگم: اگه چیز بدی توش بود اصلا قبول نمی کردم . نه این که بخوام از کسی قایم کنم.  خود مستر شارما هم گفت یکروز بریم یه رستوران نان وج ناهار بخور شاید واسه غذاست که حالت خوب نیست.

میگه: از نظر من اشکالی نداره . می تونی  باهاش بری بیرون !!!

بچچه پر رو  فک کرده مال بی صاحاب گیر آورده .....

 

 

آلو پوری!

جناب پروفسور با اصرار و التماس که خانمم برای ناهار برات آلو پوری تهیه دیده و اگه نیای ناراحت میشه منو برد خونه‌شون.  هر چند می دونستم نباید چیز خاصی باشه چون اصلا اینجا خدائیش غذای ذرست و درمونی ندارند. فقط هاتش می کنند که نفهمی داری چی می خوری!

با ذوق رفتم توی آشپزخونه که یاد بگیرم این آلو پوری رو. خانمش یه سس از پیاز و گوجه و کمی ادویه شامل زیره و نمک و فلفل و زرد چوبه درست کرد. بعد هم سیب زمینی های پوست کنده رو انداخت توی این سس و در زودپز! رو بست این شد آلوش ! بعد هم با آرد و آب خمیری درست کرد و  با وردنه صافش کرد و انداخت توی روغن. اینم از پوریش ! ( البته برای انجام دادن این کارا یه خانمی رو هم آورده بود کمکش!)

حالا من موندم ای که جناب پروفسور گفت خانمم برات تهیه دیده ینی چه؟!

پشت گوش انداختن

من امروز کاملا معنی پشت گوش انداختن رو درک کردم. از پیاده روی صبح برگشته بودم ( اینجا اکثر مردم صبحها و آخر شبها میرن پیاده روی ) رفتم دوش گرفتم که بعدش برم دانشگاه.  سشوار رو برداشتم اما به محض روشن کردن  آتیش گرفت. منم که مونده بودم با اون موهای آشفته چه کار کنم یه برس کشیدم بهشون و صاف گذاشتمشون پشت گوشام! 

شرط می بندم تا حالا به این معنیش فکر نکرده بودید!

 

دلتنگی

می شود آدم برای چیز هایی که هیچوقت نداشته دلتنگ شود؟

من اینجا دلم برای تمام چیز هایی که هیچوقت نداشته ام تنگ شده !

هند -  دانشگاه پنجاب

تهمت

نه! دیگر از آن محبوبه ی شب عطری نمانده تا پشت هر دیوار سنگی راه  داشته باشد!

سال بلوا

توی این روزای سخت فقط دستهای پدرم رو داشتم که آرومم می کرد که اونم خدا ازم گرفت. چه کرد با من امسال!

سال سگ . زندگی سگی!

سال سگ چیزی حدود ۹ ماه دیگر تمام می شود اما آخر این زندگی سگی کجاست؟ کسی می داند؟! 

عید آمد و عید آمد
آن وقت سعید آمد
عیدانه فراوان شد
تا باد چنین بادا
 
Akbar Ganji - اکبر گنجی در منزل     
 
 
عکس از  کسوف