سال بلوا

توی این روزای سخت فقط دستهای پدرم رو داشتم که آرومم می کرد که اونم خدا ازم گرفت. چه کرد با من امسال!
نظرات 23 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ب.ظ http://dastneveshteha.blogsky.com

خوشحالم که می بینم برگشتی . نمیدونم چی شده بود که نمی نوشتی . از بابت پدرت هم تسلیت میگم و امیدوارم فرداها برات روزهای بهتری بسازن . مراقب خودت باش

برهود جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ب.ظ http://sookhteh-tachar.blogfa.com

گاهی مثل بارش ناگهانی تگرگ
فقط آنهایی که زیر سقفی آسوده از فرود دانه بر سر و تن ایستاده اند به زیبایی یا زشتی آن فکر می کنند . برخی وحشت و برخی ...
حضورت آرام باد و قلب پاکت
برادرت برهود

وحید سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:42 ق.ظ http://gorgomishemanoto.persianblog.com

آخرین غممان نخواهد بود. کاش تاب بیاوریم.

نازخاتون چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:46 ق.ظ http://nazkhatoon.blogspot.com

مهتاب عزیز دلم برات آرزوی صبر می کنم. خیلی سخته می فهمم نازنین من!

محسن جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:42 ب.ظ http://faraji51.blogfa.com

خداش بیامرزاد

نرگس شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:38 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

ای وای...متاسفم خانوم دکتر...خیلی متاسفم...نگران بودم هروقت می اومدم اینجا و خبری نبود...متاسفم..تسلیت میگم:(

رها یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:19 ب.ظ

سلام مهتاب جان ...

متاسفم ... با تمام وجود درک میکنم که چه کشیده ای ... بهت تسلیت میگم . بعد از حدود نزدیک به ده ماه هنوز رنج روزهای اول رفتن مادرم با من هست ... چه کرد با من این ماهها ، این روزها ... این رفتن ها ... این برنگشتن ها ...

مهتاب جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ http://paradise.blogsky.com

مهتاب عزیز بهت تسلیت میگم. امیدوارم روزهای سخت بگذرن و به روزهایی سراسر از آرامش و شادی برسی.

مهتاب ابان جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:00 ب.ظ

مهتاب عزیز تسلیت میگم
خدا هست
او جانشین تمام نداشته های من است............


تاگور یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.tagoor.persianblog.com

سخته! میفهمم، تا استخون آدم رو میسوزونه!
من پرم از این تجربه ها!!!
میگن حکمته!میگن قسمته!نمیدونم!
روحش شاد.

عبدالقادر بلوچ یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:29 ق.ظ http://www.inblogs.net/balouch

انسان موجودیست به شدت تنها. به خود تکیه کردن را باید آموخت.

ستاره دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:41 ب.ظ http://www.afsoongarlady.blogsky.com

خیلی متاسفم من غم سنگین از دست دادن پدر رو تجربه کردم .نزدیک دو ساله که دیگه از ته دل نمی خندم وهمیشه نگرانی از دست دادن عزیزان در وجودمه .ولی امیدوارم تو محکم تر از من باشی ...

لاله سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:39 ق.ظ http://www.roselaleh.com

پس اینطور که نیامدی/ولی می بینی که بعد از ماهها ما هنوز به یادت هستیم/دوستت هستیم/در خواب هم می توانی آن دستها را ببینی امیدوار زندگی کن.

سیاورشن چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:34 ق.ظ http://siavarshan.blogsky.com

آه ...

رهگذر دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:17 ق.ظ

روانش شاد باشه. همه یه روزی رفتنی هستیم. من پدرم رو به یاد ندارم چون خیلی بچه بودم که رفت. قوی باش زندگی می گذره عزیز.

علی دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ب.ظ http://www.alimarashi.blogfa.com

می نویسم در کنار خاطراتم نامه ای
نامه ای از شاهکار عاشق دیوانه ای
می نویسم در هجوم لحظه های بی کسی
قصه درد جدایی با همه دلواپسی
گر چه او قلب نگارش را شکست و رفت زود
تا ابد می خواهمش هر چند یک افسانه بود
--------
سلام
وبلاگ خیلی زیبایی داری
موفق باشی
خوشحال می شم به من هم سری بزنی
خدانگهدار

غریبه دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ب.ظ http://www.goroob.blogfa.com

غریبه ام - به خدا - هیچ کس کنارم نیست
به ظاهر همه دلخوش - کسی که یارم نیست!
دروغ رنگ حقیقت گرفته - پاییز است!!
و من امید رسیدن به نوبهارم نیست
هزار مسئله گنگ در درون من است
جهان که یک سر سوزن در اختیارم نیست
چقدر وسوسه ی عاشقانه ها زیباست!
برای من که نتی روی سیم تارم نیست
همین که فکر کنم زنده ام - خودش کافیست
برای دیدن فردا که اعتبارم نیست
به برگ اول عمرم نگاه کردم و بعد...
به این نتیجه رسیدم که هیچ بارم نیست
و باز یاد تو افتادم - آه حضرت عشق!
تو نیستی - کس دیگر به انتظارم نیست....
-------
سلام
به خاطر مرگ پدرتون واقعا متاسفم... خدارحمتش کنه... امیدوارم در پایان سال خوبی داشته باشی....
وبلاگ زیبایی داری
موفق باشی
خوشحال می شم به من هم سری بزنی
قربانت
باییییییییی

مجید ز. یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:16 ق.ظ http://majidzohari.blogspot.com

روانش شاد و یادش پایا و برقرار.

محمد حسین دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ب.ظ http://mhmmohseni.blogfa

خیلی عالیه ایول به ما هم سری بزنید

مسافر هندوستان جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:54 ب.ظ http://etravelog.blogfa.com

چه اندازه در خود شکستم این خط رو که خوندم... قوی باش عزیز، دنیا اصلا مهربون نیست... با ما هم زیاد انگار حال نمی کنه... بیا ببین:

http://etravelog.blogfa.com/post-234.aspx

شهرزاد و شبنم جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:07 ب.ظ

مهتاب جون ما هم مثل خودتیم یعنی خدا پدر ما رو هم ازمون گرفت وخدا پدرت رو بیامرزه

نرگس سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 ق.ظ http://maktoub.blogsky.com

سلام...نبودب و این نبودن آزار دهنده بود..خیلی ناراحت شدم از این پست..برگرد و بنویس..منتظرم.

مهتاب سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:59 ب.ظ

پدرم وقتی مرد پاسبان ها همه شاعر بودند. مرد خربزه فروش گفت : خربزه چند من میخواهی ؟
من به او گفتم : دل خوش سیری چند ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد