بهونه هایی که آوردی اونقدر بچه گونه بودند که دلم نیومد نبخشمت !

هوخشتره

روی تختم بیحال افتادم . یه ماهی میشه که توانم کم شده . توی زانوهام احساس ضعف می کنم . پاهام نا ندارند . دستام بی جونند . تپش قلب گرفتم ........ باید  یه تکونی به خودم بدم.  آره ، بهتره  از پهلوی راست که یه ساعتی هست روش خوابیدم بلند شم رو  پهلوی چپ بخوام . فکر خوبیه ...  تا میرم جا بجا شم  تلفن زنگ میزنه .

_  " سلام کوچولوی من ! "

دلم هوری میریزه پایین . همین بسه واسه اینکه تمام دردای بی درمونم فروکش کنه . اگه بیمار لاعلاجم که باشی ، یهو حس میکنی همه چیت با هم خوب شدن . " دم مسیحایی داره لا مصب !! "

گوشی رو که میذارم دیگه یادم نمیاد  درد کجام بود که از همه بیشتر کلافه ام کرده بود . فعلآ روی زمین نیستم . تو آسمونا پرواز می کنم . سرعتم  هم هی داره میره بالاتر ..... ددددددددننننگگگگگگگگگگ  ......  دیوار صوتی رو  زدم شیکوندم . حس میکنم شدم  سوپر من ( همون هوخشتره ی خودمون!)  ببینم کی احتیاج به کمک داره ؟

بذار یه سر بزنم خونه خانم کلاغه !! مدتی میشه نرفتم سراغش .  پر کشیدم و یه راست رفتم دم لونش . توی لونه نیست . مثه اینکه قبل از منم یکی اومده بوده دیدنش .  روی یه تیکه کاغذ  براش پیغام گذاشته . فضولی منو میکشه اگه نبینم کی ، چی نوشته براش !!! . ......

 

_ سلام کوچولوی من !!  .......... ( امضا : همون حضرت مسیحه! )

یهو همه بال و پرم میریزه . انگار  که روی  لایه اوزون وایساده بودم و یه از خدا بیخبر زد درست همونجا رو سوراخ کرد. ........ یه سقوط آزاد ........ دوباره  توی تخت !

 


_ پاشو بیا غذاتو بخور  . تو نمردی از ضعف ؟

صدای مامانیه .

انگار یه جرقه توی کلم زدند . .......

اره راست میگی مامانی . برام بکش. میخوام بخورم . میخوام ته بشقابمو سفید سفید کنم تا دیگه کوچولو نباشم . میخوام اونقدر بزرگ باشم که دیگه هیچکی بغیر من نتونه توی دلش جا بشه !  راه خوبیه نه مامانی ؟  راستی  اگه دلش به وسعت دریا باشه چی؟؟؟؟

پس بکش مامانی..... برام بازم بریز . زیاد زیاد........ باید زیاد بخورم .....

 

_ خودتو خفه نکن ، بچه جون . اونقدر میخوری که  باد میکنی و دیگه توی بغلش جا نمیشی ها !!!!!!


 


 

نگاهم سر می خورد ، از گوشه ای به گوشه ای ، از خاطره ای به خاطره ای ... از درد به عشق ، از عشق به مرگ ، از مرگ به درد ، از درد به زندگی ...

نمی دانم کسی که بعد از من در این خانه و این اتاق ساکن می شود هیچگاه خواهد فهمید که آن نقش ، جای ناخنهائی است که از درد بر تن دیوار فرو رفت و شیارش انداخت ؟ یا آن ترک کوچک گوشهء پنجره ، اثر حجم سنگین سکوت فریاد فرو خورده ای ست که گلودر شد اما کسی نشنیدش جز همان شیشه نازک بی تاب ؟ برایش فرقی می کند که روزی ، زنی ، اینجا در همین اتاق به سادگی عاشق شد و شبی برفی ، درست همانجا ، کنار آن پنجره ، ذره ذره در خود بارید و آب شد و مرد ؟ پژواک همیشگی کلماتی که دیگر خاک کهنگی سالیان را بر خود گرفته اند گوش او را هم کر خواهد کرد ؟ تار و پود رویاهائی که زمانی با شوق بافته شده بودند و بعدها به عذابی شکافته شدند ، راه نگاه او را هم خواهد بست ؟ احساس خواهد کرد که این سقف سرپناه قابل اطمینانی نیست ، سست شد بس که نگاهی سنگی بر آن خیره ماند ؟ نکند او هم زیر آوار تنهائی و دلتنگی بماند ؟

باید برایش نامه ای بنویسم و بگویم که گناه نه بر گردن خانه ، نه من ، نه هیچ چیز و هیچکس دیگر نبود و نیست . بگویم که این همه ، خود رسم زندگی ست . فقط آنهائی که آن را می شناسند بی محابا گریه می کنند و بی تشویش می خندند ، هرجا که باشند ، حتی در این اتاق ...




پسرک شوخی شوخی تکه سنگی که توی دستش بود را به طرف قورباغه داخل برکه پرت کرد و آن قورباغه جدی جدی مرد !!!!

                             ....................................................................

...خودم را مرتب کردم، راست ایستادم، سرم را بالا گرفتم."لعنت به این زندگی"

یک قطره باران از لبه عینکم لغزید و سقوط کرد روی لبم، با زبانم به آرامی بلعیدمش، لذت بخش بود، درونم خالی شد."آخ، کاش بودی لامصب"

هر وقت که منتظر قطار بودم حس می کردم که حتما یک بهانه ای هست که یک آدم دیوانه از هل دادن من به روی ریلهای قطار لذت ببرد، به این دلیل همیشه،اینجا، لبه مرگ می ایستادم.بعضی از اوقات از ترس حتی به پشت سرم هم نگاه نمی کردم، فقط با خودم می گفتم"لعنتی هلم بده دیگه"...

1807


عید آمد و عید آمد   یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد    تا باد چنین بادا

اول :
با روحم یه کم درگیرم ! همش باهاش کل کل دارم . اینجور وقتا قیافم شبیه منگولا میشه !!! هر کی حرف میزنه نمیشنوم . یا میشنوم و برام اهمیت نداره . اینه که قیافم اینجوری میشه .

نمیدونم باهاش به نتیجه میرسم بالاخره یا نه؟؟ ( یعنی تو میگی روش کم میشه؟؟)

دوم :
اول آبان اومد و رفت مخصوصا هیچی ننوشتم !!  یه وقتا آدم میترسه نکنه خوشی بزنه زیر دلش !!! اینه که اصلا به رو خودش نمیاره ...... اینجوری بهتره !!
 
 سوم :
 کوچولوی من !! خیلی میچسبه ........ به شرطی که اونقدر کوچولو نباشی که چند تا دیگه هم جا بشن !!!!!