روز معلم







ساعت از 6 بعد از ظهر گذشته بود که به فرودگاه رسیدم.  آقاجون و بقیه رو دیدم که منتظر نشسته بودند.
خب ، پس معلوم بود هنوز حاجی نیومده......روی صندلی‌های در ورودی ترمینال بادی  منتظر نشستیم .
بعضی از حاجیه خانمها هنوز هم لباس سفید احرام به تن داشتند( آخی ...... نازی ) !  یه چیز دیگه هم
جلب توجه می‌کرد، اینکه وسایل و سوغاتی‌های همراهشون خیلی کمتر از سالهای پیش بود و از اونهمه
بسته های بزرگ و  جعبه های تلویزیون و امثال آن خبری نبود.
آنقدر  گرم گفتگو بودیم که  هیچکدام متوجه نشدیم حاجی اومده و از کنارمون رد شده. چند دقیقه بعد یکی
از خانمهایی که توی  کاروان حاجی بود اومد و گفت : مسافرتون توی محل ملاقات ایستاده. منتظرتونه !
همونطور صبور ایستاده بود و بقیه زوار می آمدند و ازش تشکر می‌کردند. جلو رفتم ، بوسیدمش و گفتم : 
دیدی منو نبردی ! حاجی هم منو بوسید و گفت : دیدی نیومدی؟ !
بغلش که کردم یه بوی خوبی میداد. گفت خودمو حسابی به کعبه مالیدم! من هم خودمو به لباساش مالیدم
تا خدایی بشم !
قسمت بد ماجرا این بود که همه شب رفتند  حاجی خوری ! اما من به مناسبت روز معلم شام دعوت بودم و 
قسمت بدتر این بود که اگه نمی‌رفتم از سکه خبری نبود!  این شد که خوردن حاجی رو گذاشتم برای یه شب دیگه !
............................
مراسم از ساعت 6 شروع شده بود. ولی ما  هیچکدام از بخشهای مهمش رو از دست ندادیم! ابتدا به رسم
معمول در سالنهای پایین پذیرایی شدیم و بعد به سمت محل سخنرانی رفتیم. توی پله ها هم با گفتن اسم و 
نام دانشکده ،‌لوح تقدیر می گرفتیم. اینجا همون منطقه ی سوقلجیشی قضیه بود!  یعنی هر کس آمده بود و
اسمش در لیست وارد میشد ، مشمول دریافت سکه  میشد .



















به نیمه های سخنرانی ریاست دانشگاه ( که ار وقتی اومده فضای دانشگاه رو به کلی عوض کرده و من  واقعا
دوستش دارم و بماند که به علت اینکه دست خیلیها را از مفتخوریهایشان کوتاه کرد دشمنان زیادی هم دارد!)  رسیدم.
پس از اون ، مراسم شعبده بازی بود . این قسمت ماجرا نزدیک بود تمام مدارج علمی ام رو ازم پس بگیرند!  نه......
فکرش رو هم نمی‌تونید بکنید برای چی؟


نوازنده  کسی بود که تخصصش آهنگهای عربی بود و انصافا معرکه میزد. همینطور که نشسته بودی ، تمام سلولهای
بدنت برای خودشون عربی می‌رقصیدند! نشستن توی اون لحظه از مشکلترین کارها بود که به ناچار انجام دادم...
آخرین قسمت برنامه هم که باز از بخشهای خوب خوبش محسوب می‌شد، صرف شام بود. 
* در اینجا لازم می‌دانم از تمامی کسانی‌ که به نحوی موجبات برگزاری چنین روزی را فراهم آوردند تشکر کنم. 
از ریاست محترم دانشگاه ، مسئولین تدارکات ،‌ پرسنل پارک ارم  و اون آقاهه که زد آقای ........
نظرات 10 + ارسال نظر
سجاد سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:31 ب.ظ http://sadjad2357.persianblog.com

سلام خانوم دکتر؛ روز معلم هم مبارک باشه... اگه زودتر می‌گفتید ما هم اسممون رو می‌دادیم توی لیست اضافه کنید! جای دوری نمی‌رفت ما هم همینجا (تهران مرکز) خونده بودیم...

۱۰۰۱روزنه سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:01 ب.ظ

چه عجب یکی از روز معلم راضی بود!
سکه و تولد و اووه اینروزا روز توئه!

سجاد سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:17 ب.ظ http://sadjad2357.persianblog.com

دوباره سلام... نه ما اینجور جاها نمی‌تونیم بیاییم، بال و پرمون می‌سوزه! واحد رو هم حدس زدم (;

بیلی و من سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:19 ب.ظ http://www.mebaily.com

با این حساب می‌بایست روز معلم را به شما تبریک گفت. با اینکه می‌دانستم به کار شریف معلمی مشغولی. بعضی نوشته‌هات عنوان ندارند چرا؟

صادق جم سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:21 ب.ظ http://blognevesht.blogspot.com

روز معلم رو به شما و همکارانتان تبریک عرض میکنم.
واقعاْ که چه برنامه هایی برایتان ترتیب داده بودند! کمی حسودیمان شد!!

بیلی و من چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 ق.ظ http://www.mebaily.com

سلام مهتاب خانم کار بسیار ساده‌ای است شما وقتی به مطلبی مثلا از بیلی و من لینک می‌دهید همانجا روی تراک بک کلیک کنید صفحه‌ای باز می‌شود که سه ستون کوچک و یک ستون بزرگ دارد. ستون اول نوشته شده نام وبلاگ شما که می نویسید بفارسی مهتاب. در ستون بعدی نوشته شده آدرس مطلب شما که آدرس وبلاگتان را می نویسید یعنی
http://www.moonlightlady.blogsky.com/
و بعد در ستون سوم که نوشته شده تیتر مطلب شما عنوان را می نویسید مثلا گفتگوی فلانی با خوابگرد در ستونی که نوشته شده خلاصه مطالب می توانید خلاصه‌ای از نوشته تان را بنویسید و اگر هم ننوشتید هیچ اشکالی ندارد. بعد روی فرستادن کلیک می کنید به همین سادگی و نام وبلاگتان را می توانید در جاییکه نوشته شده دوستانی که به این مطلب لینک داده اند ببینید.

برای فردا چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:46 ق.ظ http://rsh.blogfa.com

امیدوارم هر جوری میبینه حداقل شبیه به اون موجودات فضایی عجیب قریب نبینه!!
نمی دونم شایدم بذار ببینه
دیگه کار از این کارها گذشته
سیاه تر فکر نکنم بشه اعتبار ما

برای فردا چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 ق.ظ http://rsh.blogfa.com

با عرض پوزش
متن بالا را اشتباها برای شما فرستادم
................................................
قلم سلیس و روانی دارید
و وبلاگ خوبی
اما خداییش این عکس ها که گذاشتید با این سرعت ما خیلی طول میکشه بالا بیاد
یه فکری به حالش بکنید
باشه؟

بی آشیانه چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:57 ق.ظ http://eshghyahavas.blogsky.com

سلام دوست من
چه کمکی از دست من بر میاد؟

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

مهتاب چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:28 ب.ظ

چشم . سایز عکسها رو کوچک کردم تا صفحه راحتتر باز شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد