علیرضا برای شب تاسوعا نذری می داد. بیشتر مهمونا تا ساعت ۸ خودشونو رسونده بودند. غذا ها رو که پخش می کردیم پسر باجناقش که دانشجوی مهندسی شیمی شریفه از راه رسید و اومد بالای سر من که داشتم در ظرفهای غذا رو می بستم ایستاد. نیم ساعت قبلش داشتیم با برادرش که دانشجوی پلیمر امیر کبیره مطالب روزنامه رو می خوندیم و به تغییر نام شیرینی دانمارکی به شیرینی گل محمدی می خندیدیم. نفهمیدم کی بود که از میون مهمونا بادی انداخت توی گلوشو پرسید: سفارتو آتیش زدید؟ اونم با کمال غرور رفت از چند و چون ماجرا تعریف کنه که من سرمو بالا کردم و گفتم: با این کار نشون دادید که مضمون کاریکاتورها خیلی هم بیراه نبوده! عصبانی شد و گفت: یعنی چی؟ گفتم: مگه جواب کاریکاتورو با آتیش کشیدن می دهند؟ گفت: پس با چی؟ با کاریکاتور؟! عموش از اون طرف دیگ داد زد: اینا رو باید کشت. باید همه شونو زنده زنده سوزوند.... چیزی نگفتم. فقط با خودم فکر کردم با این تفکر واقعا انرژی هسته ای حق مسلم ماست؟!
پ.ن: اون موضوع انشا همچنان برقراره. تنبلی نکنید دیگه. تا اینجا که شاگرد اول راوی عزیزم بوده! اسد عزیز هم از اون شاگردهای ممتاز کلاسه که آدم همش می ترسه یه وقت چیزی بپرسند که نتونه جواب بده! این زیتون گلم هم کاش نظرشو نمیگذاشت نوک زبونش باقی بمونه!
باید حضور لاله خانم هم بگم که خانم شما همینجوری هم مشهورید. از باغبون و دخترک و پویا جان هم ممنونم. زمزمه های ذهن من هم جایزه خواسته که گفتم اونم به چشم!
و اما نرگس خانومی: تو خود نمره ی بیستی!
امروز وقتی شنیدم سفارت رو اتیش زدند خیلی خجالت کشیدم... بخاطر همون مسلمون بودنم...و مهم تر بخاطر ایرانی بودنم...خیلی خجالت کشیدم باور کنید... نمیدونم واقعا نمیتونم بفهمم..اخه حماقت هم حدی داره به بیشتر از اون چی میشه گفت..بلاهت..حماقت...
در مورد موضوع انشا هم با اجازه اون پایین کامنتم رو میذارم که با موضوع اینجا قاطی نشه فقط استاد بی زحمت یه لطفی بکنید نمره ای بدید من مشروط نشم پی:))
سلام مهتاب عزیز
یکCD نمونه سئوالات کارشناسی ارشد سازمان سنجش را خریده ام که برای نصبش فقط از طریق اینترنت رجیستر می شود آن هم مطلقا و فقط برای دو بار.
بخاطر ویروس گرفتن کامپیوترم ناچار به عوض کردن ویندوز شدم که برنامه سازمان سنجش هم از روی آن پاک شد و چون دو بار شماره رجیستری را دریافت کرده ام دیگر برایم صادر نمی کنند وبرنامه روی سیتم نصب نمی شود.
هر کس شماره مربوطه را در اختیار دارد که با آن متناسب است یا هر کس توانسته قفل این برنامه ها را باز نماید خبرم کند. ضمنا این CD شماره (1) علوم انسانی است.
ممنون می شوم اگر برایم ایمیل کند :
safourahonar@yahoo.com
صفــورا هـنــرمند
سرپناه
مثه رویای تو شب ستاره هارو دس بزن
فکر فردا رو بکن ابر کبودو پس بزن
مثه پرواز صدا رو لب لحظه ها بشین
آخرین ستاره باش صبح پاشو خورشیدوببین
سر حرفو وا بکن با گل ناز اطلسی
رنگ آفتابو بپرس وقتیکه از راه میرسی
دلت ارزونی من غصه هات ارزونی باد
نذار غم پا بگیره شب به سراغمون بیاد
واسه یاسِ رازقی توی حیاط جائی بذار
اگه همزبون می خواد کنار اون پونه بکار
دس بکش به باغچه ها بگو که بارون بباره
شبو خواب کن تو خونه فردا بیاد باز دوباره
واسهءپرنده ها فکر یه سر پناه بکن
برای موندن برگ خزونو سر به راه بکن
واسه ناز گل سرخ فکر یه پروانه بکن
تا هنوز دیر نشده بهارو جاودانه کن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر: فریبـا وکیلی
آواز: پژمان مبــرا
من مدتها بود اینترنت نداشتم.
می بینم که اینجا یه جورایی شده.
اینجا چه خبره بابا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام /میخواهیم با هم به جنگ تحریف کنندگان تاریخ بریم /حتی اگه این تحریف کننده فردوسی باشه/البته با دلیل و مدرک/با من باشید ،بهم سر بزنید و کمکم کنید
ای جانمی جان...خیلی وقت بود نمره بیست ندیده بودم به جان خودم
امشب داشتم اخبار صدا و سیمای دانمارک را نگاه میکردم. گوینده تماس مستقیم تلفنی با سفیر دانمارک در تهران گرفت، توضیحات سفیر تکاندهنده بود. میگفت: ما از پلیس تهران خواسته بودیم که سفارت را در مقابل هجوم احتمالی تظاهر کنندگان محافظت کنند و آنها قول دادند که حتما و به ما گفتند اصلا نگران نباشید بعد اضافه کرد با این وجود در زمان حمله پلیس بسیار پاسیف عمل میکرد. از او پرسیده شد تطاهر کنندگان چه کسانی بودند؟ جالب است که گفت: تعدادی دانشجو بنام بسیج که بخشی از نیروهای امنیتی رژیم است. در ضمن تعداد تظاهرکنندگان را حدودا ۱۰۰۰ نفر قید کرد. البته تلویزیون هجوم را نشان میداد قیافهها را که دیدم برگشتم به سالهای دور همان اوایل انقلاب. چقدر قیافهشان، ممیک صورت و رفتارشان شبیه فالانژهایی بود که آنزمان جلوی دانشگاه با چماق و زنجیر بچهها را کتک میزدند و کتابفروشیها را به آتش میکشیدند. باید بگویم از یکطرف خوشحال شدم و حتا احساس غرور که جمعیت ایران ۷۰ میلیون است و آنها توانستهاند ۱۰۰۰ نفر را به حیابان بکشند. جالب تر اینکه حبرنگار دانمارکی از چند عابر نظرشان را پرسید بدون ترس گفتند ما سوزاندن پرجم و حمله به سفارت را محکوم میکنیم و آنرا مغایر با قوانین بینالمللی میدانیم... عجب! این خودش شد یک پست!
سلام گل من
اگر وبلاگت ارور نمی داد و مرتب باز می شد الآن از شاگرد اول هم جلوتر بودم .
خوبی خانم؟
حالا خورش نذری چی بود ؟
دارم از فضولی هلاک می شم :))
باز میام
شاد باشی
چه پسرای خوبی دارین تو فامیل!!!!!!
راوی جان: زرشک پلو بود با مرغ! جات خالی...
حامین عزیز: اینها دو تا برادرند که بزرگه اینا رو مسخره می کرد و کوچیکه سفارت آتیش میزد! کلا خانواده شون مذهبی دو آتیشه هستند . البته شغل شریفشان هم بی ارتباط با ریاست جمهوری نیست! اما دیگه خود پدره هم از این پسر کوچیکه ترسیده بود و از برادرم خواسته بود نصیحتش کنه. گفته بود می ترسم بشه سعید عسگر!
سلام بر شما
اول: خب من نظر دردمندانه ی خودم را به عنوان یک ایرانی در وبلاگ نثرما نوشتم.
دوم: از لینک دادن نقش جهان هم ممنون.بزرگی شما قبلاْ به اثبات رسیده است.
سوم: نمی دونم شب عاشورا وبگردی کار درستی است یا نه؟!
چهارم: اگه جایی نذری شد رو موضوع سومی که نوشتم بحث کنید!!!
نظر لطف شماست/البته دانشجوهای ما همه اینقدر کم هوش نیستندها /شما که خودت معلمی بهتر می دونی البته
از درون این خاک اگر نردبانی به اسما ن نباشد ...