هر بازی قواعد ِ خودش را دارد. حالا گیریم که بازی ِ روزگار باشد ! وقتی ابتدایی ترین قواعدش را رعایت نکردی ، محکوم به شکست خواهی بود . دیر یا زود!
گیرم که دو دو تا همیشه اینجا چهار نشود. بالاخره یا سه می شود یا پنج ! خونه پرش را هم بخواهی می شود 6 و 7 !! احمقانه بود که فکر کردی اینجا آنقدر هرتی هرتی است که بشود 200 !!!
آخر تو چه فکری کردی؟؟ اصلا فکر هم کردی؟؟؟؟؟؟؟؟
بدون که من همیشه بهت سر می زنم - حتی اگه کامنتی هم از من نبینی.
ممنونم دوست عزیز
سلام دوست من؛ من نمیدونم منظورت از اون کامنتی که تو بلاگ من گذاشتی چی بود؟ درضمن ممنون ازاینکه لینکم کردی. لینک شما هم امروز سر پا میشود.
موفق باشی
سلام
دوست عزیز وبلاگی خوبی دارید آگه تونیستید یه سری هم به وبلاگ من بیزنید ....اگه خواستید با هم تبادل لینک می کنیم ..... جزیره آبی
اون پست بالایی خیلی خدا بود...
حقیقت تلخی رو با سادگی به تصویر کشیدی...
سفرنامه الکترونیک دوباره گردگیری شد!
نوشته هات از اسمت قشنگ ترن ... این اولیش بود...
دومیشا ینه که هر بازی دقیقا یه start و البته یه game over داره.....
سومیش همون اولیش با این تفاوت که خورشید قشنگ تره چون جای خودش رو بدون هیچ چشم داشتی میده به تاریکی و سرمش رو با سرخی روز بعدش جواب میده ....
چهارمیش : قواعد رو ما آدما درس میکنیم ... مسائل رو فرمولیزه کردن کار یه مارمولکیه که چند شاله شت کنتور جا خوش کرده... همونطور که کنتورخراب میشه و یه روز باید اونو عوض کرده و یه نگاهی بهش انداخت مسایل هم عوض میشن و این فرمولا دیگه به درد نمیخورن ...
دیتیرمب هات جالب بود ..
من اسمش رو میزارم :
شطحیات یک کسوف...