دفتر خاطرات :
ساعت ۲ بعداز ظهر- ۱۵ شهریور پارسال:
من ـ ماشین ـ کوچه
تو ـ موتور ـ کباب !!!! ( اوخ ! دهنم آب افتاد )
16 شهریور :
من ـ پله های خونمون
تو و همون پله ها ـ .....برق چشات و اینکه دیگه نمیتونی بد باشی!
(اوخ اوخ بازم بد جوری دهنم آب افتاد !!! )
الان ـ ۱۵شهریور امسال :
یه فال حافظ گرفتم :
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دو روزه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن
یه ربع بعد ش :
تلفن زدم اداره پست مسئولش نبود ـ یه ربع دیگه هم باید صبر کنم همه کارام بستگی به همین داره
بودن یا نبودن مسئله اینست!!!!!
یه ربع بعد ترش :
آماده نیست ....... دیوونه شدم
با سلام
وب جالبی داری
انشالله که موفق بشی