هپی برث دی

به بوان زنگ زدم و تولدشو تبریک گفتم.

پ.ن: بعضی‌ها همیشه توی زندگی آدم می‌مونند. چه بخواهی چه نخواهی. چه بخواهند چه نخواهند!

نظرات 11 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ http://javani1385.blogsky.com

از طرف ما هم تبریک بگین به خودتون .

بابک چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام
خانم دکتر به سلامتی خانم پرفسور شدین ! شیرینی فراموش نشه

نرگس چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:32 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

تولدش مبارک...موافقم..کلا آبانیها ادمهای به یاد موندنی ای هستن :دی...
بعدشم این راه حله خیلی جالب بودا...باید روش فکر کنم ؛)

ژاندارک پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:59 ب.ظ http://parastooyemohajer.blogfa.com

راجع به پی نوشت: راستش هیچ خوب نیست که می مانند و نمی روند. گاهی می شود مرگ تدریجی برای آدمی که بار خاطره ها را بر دوش می کشد.

مهتاب جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:10 ب.ظ

زنده به گوریست ...........اما ناگزیری از آن!

حسین دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:51 ق.ظ http://nasrema.blogspot.com

سلام
حیف
الکی دارم بازی می کنم!
می گن نقشش بهم نمی یاد اما دوست دارم نقش رو!
تازگی ها فهمیدم که بد جوری بلزی کردم!
بازی نقش آدم بودن را!

لاله چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:48 ب.ظ http://rozlaleh.net

یه وقت فکر نکن از زندگی من بیرون رفتیا... همون طور که جناب خانم دکتر توی هندوستان مشغول تحصیلات عالیه هستند و سرشان آنقدر شلوغ شده که به منزل مجازی ما سر نمی زنند ما هم در ایران مشغول شوهر کردن بودیم (این به اون در) :)
این بود که ما هم از احوالات ایشان بی خبر مانده بودیم... خوب حالا حال شما؟

یک فنجان قهوه تلخ پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:29 ق.ظ http://maghsad.persianblog.ir

همیشه به همین سادگی اتفاق می‌افته. وقتی تو پاگرد پله‌ها با مخ بخوری تو دیوار، یه زخم کهنه می‌تونه سر باز کنه، اون‌وقت دیگه هیچ‌وقت هیچ‌چیز تمام و کمال زیر روسری نمی‌مونه! به همین سادگی ...

حسین پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:40 ب.ظ http://nasrema.blogspot.com

سلام مجدد
جواب سوال آخرتان در کامنتی برای من:)! مثبت است.
ممنون که به من سر زدید.

رضا یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ق.ظ http://www.gh9500.blogfa.com

چه فرق می کند من که باشم و چه بخواهم و چه بنویسم ..
چه فرق می کند تو که باشی و چه بخواهی و چه جواب-ام بدهی ...
من می نویسم که گریه نکنم ...
تو می خوانی که بخندی ...

وبلاگ خوبی داری
به ما هم سری بزن

حسین یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:31 ب.ظ http://nasrema.blogspot.com

بازم سلام
ممنون از اینکه این همه منو مجبور می کنید بیام سلامتون کنم.فکر کنم منظورتون از پایتخت فرهنگی را فهمیده باشم!
در هر حال خانه ای درویشی و دفتری در بیمارستان نگاه و کلی هم رستوران جور واجور و کافی شاپ خوکشل منتظر قدوم انسان هایی است که دوست دارندافقی دردوستی بگشایند.ما بی صبرانه مفتخر به میزبانی از شماییم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد