پازل

امروز تولد داداشی منه؛ سه روز دیگه‌م تولد داداشی تو. هر دوتاش مبارک...

می‌دونی کوچولو؟

ما همه‌مون مثه تیکه‌های پازل می‌مونیم. اما من هنوز جامو پیدا نکردم. واسه همینه که همش اینور اونور می‌افتم... خوش به حال تو که می‌دونی جات کجاس!

نظرات 8 + ارسال نظر
فطروس، فرشته آزاد شده دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ http://luna.blogsky.com

دیوارهای خفته به خون،
ایستاده بر زمینی استوار بر ستونهای کاغذی،
در به در، دنبال رنگ تو،
دنبال خون تو

آشنای دور دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:47 ب.ظ http://www.mostafaghotbi.blogfa.com

عاشقی که هنوز غسل نکرده باشه،حکماً عاشقه،نفسش هم تبرکه...
بر گرفته از کتاب من او

بابک دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:34 ب.ظ

نرگس دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

:) برتز دی هر دویشان هپی باد... و دل شما هم تا همیشه خوش باد و ... و... گاهی این اینور و اونور رفتنا می ارزه به اینکه ادم جاشو پیدا کنه و ببینه یه جایی ته یه پازل افتاده... میدونی مهم اینه که ادم خودش توانایی داشته باشه برای خودش جای خوب مهیا کنه:)

هزار و یک روزنه سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:21 ق.ظ

محبوبه جون بیخیال حرف واسم در نیار:))

رهگذر سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ب.ظ http://sharhnameh.blogfa.com

دل بر غم و گوش بر صدایش بگذار
اندازه ی بودنت به پایش بگذار
مهتاب !صدای ماه را می شنوی ؟
هر تیکه پازل سر جایش بگذار !

اینم از معرفت ما برا جشن تولد.مبارکه مبارک.
رهگذری تنها وخسته !

لاله سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:02 ب.ظ http://www.rozlaleh.net

خانوم دکتر اولندش چرا آدرس منو عوض نمی کنی؟
دومندش من اگه این همه موجودی که تو پست قبلی شرح دادی می دیدم حتما می مردم دیگه حتا به برگشتن به ایران و دستگیر شدن هم نمی رسید
سومندش: دلم کباب شد واسه این پستی که نوشتی
چهارمندش: واسه فرصت مرصت مطالعاتی رفتی شکرستان هند ؟ آخه واقعا چرا؟ واسه علم اگه گفتن تو چاه برو باید بری؟ با مارمولک ها برات آرزوی صبر ایوب و طول عمر یعقوب می نمایم.

مهتاب چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ق.ظ

خانوم نویسنده اولندش آدرستون عوض شد.

دومندش لاله جون ببین چه جونورایی توی ایران بودند که من اینجا راحتتم! خونه‌م مثه یه ویلا توی جنگله. من دوسش دارم.

سومندش: کدوم؟ این یا قبلیه؟ ( آخ کباب... دلم خواست!)
چهارمندش: گفتند برای علم تا چین برو ما هم اومدیم تا لب مرزش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد