چرا به وبلاگستان آمدیم؟

خواستم بنشینم و نقدی بر نقد کنندگان وبلاگها ( عجب عبارتی شدها) بنویسم، دیدم امروز کارهای مهمتری در دنیای حقیقی دارم که باید انجام بدهم. یک بار دیگر اگر همین یک جمله ام را بخوانید، نظرم را در مورد آمدن به وبلاگستان متوجه می شوید!
قضیه از این قرار است: بیشتر ما آمده ایم تا کارهایی که مجال انجامش (حالا به هر علتی) در دنیای واقعی را نداشتیم اینجا انجام دهیم. مسلما اگر در دنیای حقیقی کار بهتری از دستمان بر می آمد، نمی نشستیم اینجا!
من از آنها که می گویند فضای بی ارزشی و پوچی در وبلاگستان حاکم است می پرسم" دنیای حقیقی مان چگونه است؟" از این یک ساعت که ( به قول شما) بیهوده پای کامپیوتر می گذرانیم که بگذریم، بقیه ی بیست و سه ساعتش را برنامه ی به درد بخوری داریم؟
ترو خدا باد توی گلویتان نیندازید و خودتان را پشت آن ژستهای دروغین قایم نکنید که دیگر دستِ ما برای همدیگر رو شده است!
من از ابتذال توی پارک ها و پاتوق ها و این جور جاها نمی گویم. اینها را که همه آنقدر دیده ایم که برایمان عادی شده است! از محیط های علمی حرف می زنم. می دانید یا برایتان بگویم؟
اینجا، در این دنیای حقیقی که من زندگی می کنم، صدها مقاله از نوع علوم پایه ( آنهم نه از نوع تئوریک بلکه تجربی) نوشته می شود، بی آنکه محقق پایش را توی آزمایشگاه بگذارد. می فهمید ؟ مختص دانشگاه آزاد و غیر انتفاعی هم نیست. استاد دانشگاه علم و صنعتش را هم می شناسم که می نشیند توی خانه و طیفهای مواد مختلف را به لطف دستگاه اسکنر سر هم می کند و بعد می فرستد برای معتبرترین ژورنالها! این از علوم تجربی مان است که نیاز به تحقیق عملی دارد، پایان نامه های علوم انسانی را که دیگر چند تا می خواهید آدرس بدهم، بروید برای خرید؟
آمار مقالات چاپ شده را در ژورنالهای ISI ببینید. پس چگونه است که هیچ چیزی درست نمی شود؟ گره ای از این مملکت باز نمی شود؟
شما که آنقدر دغدغه ی ابتذال را دارید، بروید و نیرویتان را در همان دنیای حقیقی صرف کنید که والله صوابش بیشتر است. این دنیای مجازی را هم به حال خود رها کنید. بگذارید هر کس با هر چه دلش خواست وبلاگش را پر کند. ضررش آنقدرها که فکر می کنید، نیست. باور کنید همین روزمره نوشتن ها هم برای مملکتی که میانگین مطالعه ی افرادش 2 دقیقه برآورد شده، ارزش دارد. نمی دانم نگران چی هستید؟ فضای مجازی به این گسترده گی…… کسر شانتان هم می شود، یک راه بیشتر ندارد : قدوم مبارکتان را در محله های چیپش نگذارید.

پ.ن1: آقا جان اصلا توی سیستم بدنت نگاهی بنداز. همانقدر نیازمند سلولهای خاکستری مغز هستی که نیازمند به بافت روده و دریچه ی اسفنکتر! هر کدام نباشد واویلاست. شما که ادعا ندارید همه ی سلولهای بدنتان از نوع خاکستریست و از آن سلولهای پیف پیف بو میده! ندارد؟ هان؟!

پ.ن 2: حالا که قرار به تقسیم بندی است

اینجا


را هم ببینید.
نظرات 2 + ارسال نظر
نرگس شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:13 ب.ظ

میدونی خانوم دکتر...بدبختی این ملت از همین جا شروع میشه که اصل موضوع رو ول میکنند می چسبند به مسائلی که اگه تازه حل هم بشه هیچ تاثیری روی وضعیت این مملکت نداره... اخه ما که تو این مملکت حرفی مهمتر از وبلاگها و پوچی و پرباری اشون نداریم که... اصلا که پرونده هسته ایمون نرفته شورای امنیت..اصلا هم قرار نیست تحریم و جنگ بشه...به هیچ عنوان هم نفتی نداریم که همینجوری معلوم نیست چی میشه...به هیچ وجه هم فقر و فحشا و فساد نداریم... کله گنده ها هم عجیب دلشون برای ایرانی و ایرانی می تپه فقط مشکل اینجاست که جوانان مملکت ما تنها جایی که میتونن حرف بزنن وبلاگهاشونه...فقط اشکال اینجاست که چهار تا جوون جای علافی تو کوچه و خیابون و دل بستن به چیزا چیپ و بی ارزش دو خط مینویسه که یه چیزی یاد بده یا نه دل خودش رو خوش کنه...اینا همه اش اشکاله..چرا؟؟ چون جوونی که این کار رو میکنه یعنی میفهمه...یعنی یه چیزایی براش مهمه و چی بدتر از اینکه جوان یه مملکتی که میتونه پیشرفت کنه بفهمه؟؟؟ هیچی برای سرمایه داران بدتر از فهمیدن یه قشر نیست...

رضا شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:22 ب.ظ http://mohajereshiraz.blogsky.cm

اللبته خیلی ها بیشتر از این بی جنبه هستند
و اگه آزاد بزارن بیا و ببین که جه می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد