1- قصدم از نوشتن پست قبلی، یافتن راه حل نبود. فقط خواستم ببینم اصولا لزومی برای یافتن راه حل حس میشود؟ گفتم که دچار بهت شده بودم. خواستم بدانم وضعیت کنونی آنست که باید باشد، یا باید تغییرش داد؟! مسلما اگر این نیاز احساس شد که باید جو حاکم تغییر کند، آنوقت دنبال راه حل هم میشود گشت و مسلمتر آنکه راه حلی هم وجود خواهد داشت ( اگر بخواهیم!). جالب است نظر بعضی از همین افرادی که برای مشاوره میآیند را هم بدانید. تقریبا تمامی آنها در برابر این سوال که "وضعیت فعلی خودشان را برای فرزندان آیندهشان میپسندند؟" پاسخ منفی میدهند. خیلی از آنها میگفتند: روش کنونی پدر، مادرها در تربیت فرزندانشان را قبول ندارند! خیلیهاشان با دیکتاتوری و ملزم کردن فرزندانشان به انجام آنچه والدین مصلحت میدانند،اعتقاد داشتند! برای من که نظراتشان جالب بود. حالا اگر شما هم احساس میکنید باید دنبال چاره بود، میشود رویش فکر کرد و به قول آقای دکتر فقط نقش پاتولوژیستهای ناز و مامانی را بازی نکرد!
2- توی دفتر اساتید نشسته بودم، یکی از همکاران موقع رد شدن از پشت صندلیم، گفت: دانشجوهات غش نکردند اینجوری رفته بودی سر کلاس؟! اول منظورشو نفهمیدم. بعد که یکدسته از موهامو دستم داد، فهمیدم موهام باز شده و از پشت مقنعه زده بیرون! دیدم هی یه جورایی نگاه میکنندها!
این سومین باریه که درست وقتی موهام از کمرم میزنه پایینتر هوس میکنم برم سیبلی بزنمشون! (ینی قد یه سر سوزن). البته دو بار قبلی این کارو کردم اما پریشب که رفتم تولد بچههای علیرضا. فیلمو که گذاشتند، یه نگاه خریداری به موهام کردم، دلم نیومد! حالا ببینیم این هوس دست از سرمون بر میداره یا نه؟!
3- یکی از دانشجوها هیچوقت سر کلاس نت برداری نمیکنه. اوایل فکر میکردم همینطوری میاد سر کلاس. بعد فهمیدم دانشجوی خودمه. امروز اومد پیشم و گفت که بعد از قبول شدن توی دانشگاه مبتلا به نوعی صرع شده. من دیگه خیلی از بیماریش نپرسیدم. فقط گفت به خاطر قرصهایی که میخوره، فراموشی گرفته و ذهنش کند شده. فکر میکنم برای همینه که نمیتونه همزمان هم گوش کنه،هم بنویسه. خیلی دختر حساسیه. امتحان میان ترمشو که داد، اضطراب داشت که نکنه من از اینکه نمرهاش بد بشه ناراحت بشم!
4- یه زرشک و زعفرون هم سوغات یکی از دانشجوهام بود که از طرف دانشگاه رفته بود مشهد. پرسیدم شما هم قضیه اون سگه رو اونجا فهمیدید؟ گفت: ما بعد از اون رسیدیم. میگفت: تمام خدام حرم از اون سگه با احترام حرف میزدند و موقع توضیح دادن به سگه لقب "ایشان" خطاب میکردند. والله آدم هیچی نگه بهتره! اما در پاسخ به خوانندهایکه با نام رهگذر برام نظر داده بودند باید بگم: من دینو به سخره گرفتم یا اینا؟!!!
5- این قضیهی وارد کردن "زورو " به شبهای برره خیلی بهم چسبید.
سلام...چه راه حل پیدا کنی چه نکنی ممنون که خوب
می نویسی ... همین کافیه... دست کم برای من اینجوریه
..موفق باشی استاد خانوم
عرض ادب خانوم دکتر....
سلام
مهتاب یادش رفته که سو تیتر مطلب قبلش چه باید کرده! هاها
در خصوص موضوع بعد هم لازم است برادران حراست نظر بدهند. ما که چه عرض کنم! با احساسات دوستانتان بازی نکنید لطفاْ:)))
در خصوص مطلب سوم هم چقدر ما انسانها عاجز و البته ناشکریم! آخدا شکرت!
میگم ایشان نظری نداشتند؟؟؟؟
سوتی می گیری آقای دکتر؟ توی متن نوشتم که می خوام جایگاه خودمو معلوم کنم!
من پست قبلی رو الان خوندم... نمیدونم همه اش دارم خودمو دلداری میدم که این دروان عین همون حالت گذار می مونه باید بگذره تا به پایداری برسیم...البته فقط امیدوارم..تنها راه دلداری دادنمه..
موهاتون رو کوتاه نکنید از اینی که هست کوتاهترش بکنید اما اونقدرکوتاه نه حیفه...من خودم الان هشت ساله کوتاهش نکردم کوتاه هم نمیکنم... به نظر من قشنگی صورت یه زن به موهاشه
خسته نباشید بابت اون پست بسیار جالبتون... من هنوزم امیدوارم
سلام مهتاب گلم .
چون باز حودت به پست قبلی اشاره کردی با اجازه من هم در آن مورد نکته ای را عرض کنم .
این همان حکایت از ؛ از اونور بوم ؛ افتادنه .
متاسفانه ما هیچگاه حد اعتدال را نگه نمی داریم .
نه عزیزم تو عقب نیستی . در تو همان چیز ی ست که نجابت می خوانیمش ...که به جای آن دختر اینچنین شگفت زده می شی .
قضیه اون سگ هم که معلوم شد تا حدودی هر چند که از اول معلوم بود . عکس خود سگ بیچاره بیانگر آن بود که با زور آوردنش : ) ).
می بوسمت . راوی
وبلاگ خوبی دارید. موفق باشید
... فریبا وکیلی شعری داره به نام "سرپناه" که "پژمان مبرا" براش آهنگ ساخته و خودش هم میخونه.
من هرچه گشتم این آهنگ رو پیدا نه بکردم. این آهنگ بسیار احساسی و دارای تموج عاطفی است.
هر کس متن این شعر یا آهنگش را در دسترس دارد منتشرش کند یا به این ایمیل زبان بسته پست نماید:
safourahonar@yahoo.com
تا عمر دارم پاچه خوارش خواهم بود.
مخصوصا با شما هستم فرایزدی(باقلوا یزدی)، مهتاب ... شهلا، سوسکی، بی تا ، غزل خانوم,حنا خانوم، ماندانا و شما دار و دسته خاله راوی...!!!
خلاصه من خدا را شکر وکنم که از طریق خاله راوی با شما آشنا وشدم. تا میتوانید برایم بمیلید(ایمیل از خودتان در وکنید)
صفـورا هنرمند
سلام. خواهش می کنم. لینک داده شد.
سلام خدایش اگه از همه چیز این مهران مدیری بگذریم از خلاقیتش نمیشه به اسونی گذشت
نرگس جان: من هم تنها دلخوشم به اینکه این یک حالت گذار باشد! ( همان کمپلکس فعال ) ...خدا به خیر کند با محصول پایدار از نظر ترمودینامیکی اش!
راوی جان: متاسفانه انگار سیستم همهی ما این روزها ۰ یا ۱ شده است!
آقا مهدی: ممنون
صفورا خانم: برات پیداش کردم و فرستادم. رسید؟
آقای یک پزشک: خیلی لطف کردید.
بابک جان: بله. مهران مدیری معنای طنز رو به سیمای جمهوری اسلامی آورد.
۱-سلام-۲ خوبی؟۳- استاد دانشگاه هستی؟۴-مرسی اومدی پیشم ۵- بازم بیا به روزم
سلام خوبی ؟
ممنون که بهم سر زدی
من اپدیت کردمخوشحال می شم بازم بهم سر بزنی
شما هم قلم روانی داری خودمونیما
راستی تبادل لینک می کنی
تا بعد خدانگهدار
ما چند وقتی هست نیستیم. که مصلحت اینطوری ایجاب می کنه. ولی این دو تا پست ماقبل آخرت خیلی حرف داره. ولی من از اینجور مسائل چیزی سر در نمی آرم. ولی می دونم یه زمانی بود که داروخانه ها بعضی چیزها رو به بعضی از سنها نمی فروختند. ولی الان همون بعضی چیزها توی سوپر مارکتها هم فروش میره. در واقع در رسانه های بین المللی و حتی در کتابهای درسی کودکان هندی تحت فشار بین المللی و برای مقابله با ایدز (بیمای بی ناموسی)کا**و نحوه استفاده از آن به همراه تصویر تدریس می شود. خدا رحمت کنه آقای طالقانی رو هر چند که تو بقیه کشورهای دنیا آقای طالقانی ندارند.
"سرپناه" که "پژمان مبرا" براش آهنگ ساخته و خودش هم میخونه.منم هرچه گشتم این آهنگ رو پیدا نه بکردم.
هر کس آهنگش را در دسترس ممنون میشم به ایمیلم بفرسته:
darya_kl2002@yahoo.com