زیبایی‌های زندگی!!!

میوه فروش توی میدون ته بارش را خالی می‌کرد. پیر زن نشست و تکه‌های سالم میوه‌ها را جدا کرد و توی نایلون ریخت! رنگ نارنجی پره های پرتقال و نارنگی وقتی با حلقه‌های خیار و برشهای سیب مخلوط می‌شد، ترکیب قشنگی داشت!

نظرات 6 + ارسال نظر
گندم پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 04:01 ب.ظ http://www.clubs.blogfa.com

بعضی وقتا درد ها زیبان....

نرگس پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:21 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

دیروز تو یه مهمونی یه نفر داشت از سفری که به افریقاداشت میگفت..گفت: اونجا مردمش یه رادیو داشته باشند با یه دست لباس فقط میزنندو میرقصند...میگفت اونجا داری غذا میخوری میبینی یه سیاهپوست ایستاده کنارت داره با اهنگی که گوش می کنه میرقصه تا میخوری میری کنار میاد بدون هیچ خجالتی بقیه غذات رو میخوره تا سیر میشه دوباره میره و میرقصه... اونا توهمون لحظه لذت میبرند..
الان اینو که خوندم یاد اینحرف افتادم... شاید ترکیب رنگهای قشنگی که اون زن درست میکنه بتونه التیام بده زخمهاش رو شاید هم نه...نمیدونم

ملا حسنی پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:16 ب.ظ http://mollah.blogspot.com

وبلاگت زیباتر شده
اما در مورد نوشته ات: در فقر زیبایی نیست ولی در قناعت هست.

مهتاب پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:34 ب.ظ

بله ملا جون منم میدونم که سر تا پای فقر زشتی است و اگه توی نوشته ام کنایه ام معلوم نیست دیگه توضیح دادنش لطفی نداره... قالب وبلاگ هم توفیق اجباری از سوی بلاگ اسکایه.... راستی لحن نوشته ات واقعا ملایی شده بود. حس کردم بالای منبری!!! ضمنا چه عجب از اینورا؟!!!

۱۰۰۱روزنه پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:13 ب.ظ

جگر سوز مینویسین.

ش - ب چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 03:52 ب.ظ

دوست عزیز نوشته رو که میخوندم یه دفعه دلم ریخت و فکر کردم در ادامه اش میخونم که میوه فروش جلو آمد و نایلون رو از پیر زنه گرفت و میوه های سالم رو برداشت و گفت اینها مال منه اشتباهی بیرون ریختم . بعد که به دقت خوندم متوجه شدم که امکان نداره .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد